گنجور

 
کمال خجندی

گر قرار تو به دلها نه چنانست که بود

عهد ما با غم عشق تو همانست که بود

میل دل با رخت امروز به نوعی دگرست

تو مپندار که زآنسان نگرانست که بود

گر سر زلف تو از پای در افتاد مرنج

پایه عزت او برتر از آنست که بود

مشنو از خط که بنسخ رخت آمد در کار

کان لعل است و همان راحت جانست که بود

سر سودا زده من که سر زلف تو داشت

رفت بر باد و هنوزش سر آنست که بود

گلشن عمر تو هر باد فنا رفت کمال

همچنانت هوسی لاله رخانست که بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مشتاق اصفهانی

چشم مست تو همان آفت جانست که بود

تیر مژگان تو دلدوز چنانست که بود

نگه گرم همان شعله فشانست که بود

در نگین تو همان زهر نهانست که بود

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مشتاق اصفهانی
صفای اصفهانی

باز دل زیر غم عشق چنانست که بود

بار این خسته همان کوه گرانست که بود

سالها بود صلاح دل من صحبت عشق

بازهم مصلحت وقت همانست که بود

بارها آمده بر سینه ام آن ناوک و باز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه