ما را به عشق می کند ارشاد پیر ما
داند که زاهدی نبود دلپذیر ما
دل جای مهر تست چه پنهان کنیم راز
چون روشن است پیش تو ما فی الضمیر ما
جان میدهیم تحفه به باد و نمی برد
خجلت برد مگر ز متاع حقیر ما
در حسن و حسن عهد نیابیم سالها
هم ما نظیر آن به و هم او نظیر ما
گفتم فرست ناوکی از کیش خویش گفت
ترسم که باز چشم بدوزی به تیر ما
تاراج عمر سهل بود گر کنی به وصل
مسکین نوازی دل و جان اسیر ما
دست کمال گیر که بی تو ز پا فتاد
کی رحمت تو در دو جهان دستگیر ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و ارشاد پیر خود اشاره میکند و بیان میکند که دل او جایگاه محبت معشوق است و نمیتواند دلی پنهان باقی بگذارد. او میگوید که جان خود را فدای محبوب میکند اما خجالت دارد که باری بر دوش او بگذارد. همچنین اشاره میکند که در زیبایی و عهد عشق، سالها را بینتیجه سپری کردهاند و به رفتار معشوق خود توجهی دارد. شاعر گلایه میکند که زندگی را از دست میدهد اگر به وصال نرسد و از رحمت معشوق خود طلب کمک میکند تا از این حالت رهایی یابد.
هوش مصنوعی: ما را عشق راهنمایی میکند و معشوق ما پیرِ دانا و با تجربه است، چرا که میداند ما زاهدی نیستیم که دلپذیری داشته باشد.
هوش مصنوعی: دل من مملو از عشق توست، چرا باید راز خود را پنهان کنم؟ وقتی که در حضور تو، تمام احساسات و افکارم روشن و واضح است.
هوش مصنوعی: ما جان خود را به باد میدهیم و او متوجه خجالت ما نمیشود؛ مگر اینکه از کالا و چیز ناچیزی که داریم، شرمنده ز هرچه هستیم.
هوش مصنوعی: ما در زیبایی و خوشقولی به هم نمیرسیم. سالها بگذرد و حتی ما نتوانیم مانند او باشیم و او نیز نتواند مانند ما شود.
هوش مصنوعی: من به او گفتم پیامکی از سرزمین خود بفرست، اما او پاسخ داد که میترسد دوباره نگاهت به تیر ما بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، میتوانی با محبت و محبت به دل و جان ما که اسیر عشق تو هستند، عمر ما را به آسانی بربایی.
هوش مصنوعی: بگیر دست کمال را، زیرا بی تو، ما از پا افتادهایم. کی رحمت تو در دو جهان میخواهد ما را نجات دهد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر چرخ شد ز جور حسودان نفیر ما
آه ار نه لطف میر بود دستگیر ما
از ما به فتنه سرمکش، ای ناگزیر ما
که آمیزشیست مهر ترا با ضمیر ما
ما قصهای که بود نمودیم و عرضه داشت
تا خود جواب آن چه رساند بشیر ما
نینی ، به پیک و نامه چه حاجت؟ که حال دل
[...]
از عاشقی همیشه جوان است پیر ما
خالی مباد عشق بتان از ضمیر ما
با آنکه چون چراغ سحر شد جوانه مرگ
هم دیر زیست مدعی زودمیر ما
صد جان ما ستاند و به یک بوسه وعده داد
[...]
تدبیر ماست در گرو عقل پیر ما
معلوم تا کجا برسد زور تیر ما
برهان ز معرفت نگشاید در صواب
نقش خطا زند همه کلک دبیر ما
در ملک دل تغلّب دیوان ز حد گذشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.