گنجور

 
کمال خجندی

رخت گلبرگ خودرو می‌نماید

در او از ناز کی رو می‌نماید

ز خوبی‌ها که در تست از هزاران

دهانت یک سر مو می‌نماید

خیال عارضت در چشم گریان

چو آب چشمه در جو می‌نماید

رخ خود دید گل در آب و گفتا

اگر نکنم غلط او می‌نماید

به روی دوست مانند است خورشید

به چشم گرم از آن رو می‌نماید

چو مطرب خواند ابیات نو گویند

که این گوینده خوشگو می‌نماید

کمال از وصف آن به هرچه گویی

به وجه عقل نیکو می‌نماید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمس مغربی

مَهَت هر لحظه از کو می‌نماید

هلال‌آسای ابرو می‌نماید

سر از جیب پری‌رویان برآرد

رخ از روی پری‌رو می‌نماید

به هر سوزان کنم هردم توجه

[...]

خیالی بخارایی

لبت جان‌بخش و دلجو می‌نماید

به چشمم ز آن همه او می‌نماید

ز چشم جان‌فشان نقش خیالت

چو عکس لاله در جو می‌نماید

خطت نقشی‌ست گویا لیک خاموش

[...]

سلیمی جرونی

اگر بد گر چه نیکو می نماید

به قدر آینه رو می نماید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه