گنجور

 
کمال خجندی

دل من صحبت دلدار دگر می‌طلبد

خاطرم بار دگر بار دگر می‌طلبد

بار بد مهر غم عاشق مسکین چو نخورد

لاجرم مونس و غمخوار دگر می‌طلبد

چه روم پیش طبیبی که چو دردم دانست

دمبدم بر دلم آزار دگر می‌طلبد

گر نهد بار جفا بار موافق بر بار

گرچه باریست گران بار دگر می‌طلبد

شد ملول از لب و گفتار مکرر دل تنگ

دهن تنگ شکر بار دگر می‌طلبد

دیده راسته نظر بر گذر سرو قدان

قامت دیگر و رفتار دگر می‌طلبد

بلبل است از گل با خار به آزار کمال

که گل دیگر و گلزار دگر می‌طلبد