پیش از آندم که می و میکده در عالم بود
جان من با لب خندان قدح همدم بود
بوی خون کز دهنم میدمد امروزی نیست
زانکه این رایحه در آب و گل آدم بود
لب جانبخش تو در خنده مرا دل میداد
ورنه جان و دل از آن زلف سیه درهم بود
گلی شرم رخت آن روز همی کرد عرق
که به پیراهن صحرای جهان شبنم بود
عقل مدهوش من آندم به خرابات ازل
گاهی از لعل تو دلتنگ و گهی خرم بود
هر جراحت که همی کرد غمت بر دل ریش
زخم شمشیر جفاهای تواش مرهم بود
زاهد خام چه داند که چه می گفت کمال
کو، نه در پرده دلسوختگان محرم بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در بساط آسمان خشک، همت کم بود
آفتابش کاسه دریوزه شبنم بود
ای بهار طور نمیری که بگن شکرکه مرد
گور بگورکه ز دستش بعذاب عالم بود
خوب آدم بمیره طورکه مخلوق بگن
ایها الناس کیکه مرد عجب آدم بود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.