دل و جان تا رهند از بند بگشا زلف مشکین را
به پایت میفتد آخر رها کن یک دو مسکین را
ز چندان تیر کز شوخی ز مژگان بر تراشیدی
یکی بر جان من افکن چه خواهی کرد چندین را
سر زلف ترا در چین بدین صورت رخ رنگین
چرا پر می کشد چندین مصور صورت چین را
ز زحمت های خود شرمنده آن آستانم من
که از بیمار دردسر بود پیوسته بالین را
به تسخیر خیال آن پری پیکر شب هجران
دو چشم در فشان من فرو ریزند پروین را
میان گریه های تلخ در دل نگذرانیمش
که نتوان بگذرانیدن به تلخی جان شیرین را
کمال از هر مژه اشکت مگر همرنگ سلمان شد
که از اشعار مردم برد معنی های رنگین را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به درد و رنج ناشی از عشق و جدایی اشاره میکند. او از محبوب خود میخواهد که به او رحم کند و از زخمهایی که بر جانش زده است، بکاهد. شاعر به زیبایی زلف و چشمان محبوبش اشاره میکند و حسادت و دلتنگی خود را بیان مینماید. او همچنین از احساس شرم و خجالت خود در برابر معشوق میگوید و ابراز میکند که عشقش باعث گریه و تلخی در زندگیاش شده است. در نهایت، شاعر به زیبایی و کمال معشوق اشاره دارد و به قدرت کلماتی که دیگران درباره او مینویسند، تأکید میکند.
هوش مصنوعی: دل و جان وقتی که از بند رها شوند، در نهایت زلف مشکی تو به پایشان میافتد. پس به خاطر یک یا دو بیچاره، آن زلف را رها کن.
هوش مصنوعی: از آن مقدار تیرهایی که به شوخی از مژگان خود به سمت من پرتاب کردی، یکی را بر جان من بیفکن، چه کار میخواهی با این همه تیر؟
هوش مصنوعی: چرا موهای پیچیده و زیبای تو اینگونه رنگ و جلای خاصی به چهرهات میدهد و برای زیباییاش دائماً در حال تلاش است؟
هوش مصنوعی: من از زحماتی که کشیدهام شرمندهام و به آن مکان مقدس پناه میبرم، زیرا همیشه در کنار بیمارانی بودهام که برایشان باید مراقبت میکردم و این مسأله برایم مشکلساز شده است.
هوش مصنوعی: در شب جدایی و با غم دوری، چشمهای من به یاد آن معشوق زیبا و خیالانگیز، اشک میریزند و پروین به یاد او در فکر و ذکر من است.
هوش مصنوعی: در میان گریههای تلخ، نباید به دل این احساس را گذراند، زیرا نمیتوانیم از تلخی زندگی شیرین خود بگذریم.
هوش مصنوعی: کمال از هر مژه اشکت این است که اگر رنگی مانند سلمان پیدا کند، میتواند معانی زیبا و پرنقش و نگار اشعار دیگران را برداشت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا گرهمچنین شاید بگوی آن سرو سیمین را
بگوی آن سرو سیمین رابگوی آن ماه و پروین را
بگو آن توده گل را بگو آن شاخ نسرین را
بگو آن فخر خوبان را نگار چین و ماچین را
که دل بردی و دعوی کرده ای مرجان شیرین را
[...]
الا ای باد شبگیری بگو آن لعبت چین را
چراغ نسل خاقان را جمال آل تکسین را
که تا دیدم رخ چون ماه و دندان چو پروینت
ز عشق تو نگهبانم همه شب ماه و پروین را
چنانی تو مرا درخور که شیرین بود خسرو را
[...]
وفا و مهر پیش آورد و برد از دل بدر کین را
خدا انداخت گویا در دل آن نازنین این را
نمیبیند سرم چون شمع شبها روی بالین را
به چشم دیگران پیوسته بینم خواب شیرین را
کدورت بیشتر آن را که جوهر بیشتر باشد
نمیگیرد غبار زنگ هرگز تیغ چوبین را
نیارد همنشین آنجا خلل در عیش تنهایی
[...]
خموشی مهر خاموشی زند بر لب سخن چین را
که سازد غنچه لب بسته کوته دست گلچین را
بود از ساده رویان نوخطان را سرکشی افزون
که وحشت هست بیش از آهوان آهوی مشکین را
بود چون کوهکن در عاشقی ثابت قدم هر کس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.