گنجور

 
کمال خجندی

دل بردی و دین رواست اینها

ای جان جهان چهاست اینها

بندم ز غمت جدا شد از بند

از جور و ستم جداست اینها

گفتی دهمت هزار دشنام

دشنام مگو دعاست اینها

خاک ره و گرد پاش گرد آر

ای دیده که توتیاست اینها

بر روی تو خال های مشکین

بر دل همه داغ هاست اینها

چشم خوش و خال خوش خط خوش

از جمله بتان کراست اینها

دل شد ز کمال غایب و عقل

گر نیست به تو کجاست اینها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

خال و خط جانفزاست اینها

یا آفت جان ماست اینها

صبر و خرد از دلم چه جویی

در دور تو خود کراست اینها

چشم تو هزار فتنه انگیخت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه