گنجور

 
کمال خجندی

گل شکفت و باز نو شد عشق ما بر روی دوست

شاخ گل یارب چه می ماند به رنگ و بوی دوست

سنبل از تشویش باد آورده سر در پای سرو

گوئیا زلف است سر بنهاده بر زانوی دوست

چشم نرگس در کرشمه سحرها خواهد نمود

کو نظرها بافته است از غمزه جادوی دوست

چون نمی بیند نظیر روی او گل جز در آب

بر لب جو می کند زآنروی جست وجوی دوست

از انتظار پای بوس سرو آب استاده بود

چون بدید آن قامت و بالا روان شد سوی دوست

تا ابد ریحان رحمت سر برآرد از گلم

گر برم با خاک بونی از نسیم موی دوست

بر سر آن کر کند افغان به دور گل کمال

بلبلان در بوستان نالند و او رکوی دوست

 
 
 
سعدی

صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست

بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست

دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم

ور نسازد می‌بباید ساختن با خوی دوست

گر قبولم می‌کند مملوک خود می‌پرورد

[...]

حکیم نزاری

باز دیدم خویشتن را در بهشتِ کویِ دوست

آبِ حیوان نوش کردم بر جمالِ رویِ دوست

دست در کش خفته لب بر چشمۀ حیوان یار

طوقِ گردن کرده مار حلقۀ گیسویِ دوست

در غلط می افکنم خود را و می گویم به دل

[...]

ابن یمین

ماه عیدست این ندانم یا خم ابروی دوست

روز نوروزست تابان در جهان یا روی دوست

آفتاب از روی چون مهرش مثالی روشنست

لیک طغرائی ندارد چون خم ابروی دوست

صبحدم نرگس چو چشم از خواب مستی برگشاد

[...]

سیف فرغانی

آفتاب حسن را برج شرف شد روی دوست

سایه دولت خوهی بیرون مباش از کوی دوست

کی تواند روی او بی عشق دشمن روی دید

دوست روی عشق باید تا ببیند روی دوست

گرچه جان بخش است بوی دوست مر عشاق را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
کمال خجندی

عید شد خواهیم دیدن ماه یعنی روی دوست

روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست

دیده ها از بامها در جست و جوی ماه نو

عاشقان از پستی و بالا به جست و جوی دوست

لیلة القدری که در وی بود حلقه حلقه روح

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه