گل از پیراهنت بوئی شنیدست
گریبان از برای آن دریده ست
چو دید اندر چمن دامن کشانت
ز حسن و لطف خود دامن کشیده است
به نو بر فلک کم مینماید
مگر از دور ابروی تو دیدهست
حدیثی از لبت هر کس که بنوشت
زکلکش بر ورق سرخی چکیده ست
از چندین تیر کاندر ترکش تست
دل مجروح را تیری رسیده است
ندیدست آن دهان هیچ آفریده
به حکم آنکه از امید کشتن از
کمال از غصه خود را کشت گوئی
هیچ آفریده ست نیفت بریده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.