در سینه مرا غیر تو همخانه کسی نیست
ور هست برون از دل دیوانه کسی نیست
دل از چه به تنگست زاغیار که امروز
جز بار درین منزل ویرانه کسی نیست
در دیده تونی مردمک آن رخ ز که پوشی
در خانه چو از مردم بیگانه کسی نیست
این جرم که عاشق ز نو خرسند به سوزی است
شمع چه گریم چو پروانه کسی نیست
زلفت به در دل چه نشسته ست چو دل رفت
این حلقه زدن چیست چو در خانه کسی نیست
تا چشم تو بر گوشه نشینان نظری کرد
در صومعه بی نعرهٔ مستانه کسی نیست
می نوش کمال از لب ساقی که درین دور
مستی چو نو بی ساغر و پیمانه کسی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما را به جز از عشق تو، در خانه کسی نیست
بنمای رخ، از پرده که در خانه کسی نیست
بردار مه از سلسله تا خلق بدانند
کز سلسله داران تو، دیوانه کسی نیست
فرزانهتر مردم اگر، زاهد و صوفی است
[...]
جز مرغ غمت کرده به دل خانه کسی نیست
جاساخته جز جغد به ویرانه کسی نیست
زد بر در دل حلقه خیالت ز سر زلف
گفتم که درون آی که بیگانه کسی نیست
در میکده ها گشتم و در صومعه ها نیز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.