چند ای سرشکِ خون دم از پاکیِّ گوهر میزنی
بر چهرهٔ زردم اگر نقشی زنی زر میزنی
هر لحظه لافی میزنی ای گل ز خوبی با رخش
بنگر نکو باری که تو خود را کجا بر میزنی
دل میبرند از عاشقان خوبان و تو جان و دلی
تو دیگری ز آن خویش را بر جای دیگر میزنی
گه گه اگر سنگی زنی بر ساغر دُردیکشان
نبود عجب زآن رو که تو پیوسته ساغر میزنی
شیرینلبان پا میکشند از تو خیالی بیشتر
هرچند از غم چون مگس تو دست بر سر میزنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.