گنجور

 
خیالی بخارایی

ای که در عالم خوبی به لطافت علمی

گلرخان برگ و گیاهند و تو باغ ارمی

گر نه باغی ز چه معنی طرب انگیز و خوشی

ورنه سروی ز چه رو سرکش و صاحب قدمی

گرچه سرمایهٔ حسن مه نو بسیار است

هیچ از او ابروی دلجوی تو را نیست کمی

خیز و دیگر مکن ای گل به رخش دعوی حسن

ورنه بنشین به همین داعیه چندانکه دمی

ای خیالی به وجودش همه شیرین گویی

چو دهانش سخن آغاز کند تو عدمی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode