گنجور

 
خیالی بخارایی

ای دل از خویش گذر تا که به جایی برسی

وز در صدق درآ تا به صفایی برسی

تا نبندی به قبول نفس اوّل کمری

نیست ممکن که تو چون نی به نوایی برسی

گر به همراهی دردش قدمی پیش نهی

زود باشد که به تشریف دوایی برسی

چست برخیز چو ذرّه به طلب رقص کنان

تا که در حضرت خورشید لقایی برسی

این خیالی ست خیالی که به سر منزل قرب

بی قبول نظرِ راهنمایی برسی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode