ای تیرِ غمت را دل عشّاق نشانه
خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانهبهخانه
هرکس به زبانی سخن عشق تو راند
عاشق به سرود غم و مطرب به ترانه
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
افسونِ دل افسانهٔ عشق است، دگر نه
باقی، به جمالت، که فسون است و فسانه
تقصیرِ «خیالی» به امید کرم توست
باری! چو گنه را به از این نیست بهانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و دلتنگی خود اشاره میکند. او از تیر غمی صحبت میکند که دل عاشقان را نشانه رفته و خود را در جستجوی محبوبش توصیف میکند. گاهی در مکانهای مذهبی مانند مسجد و دیر حضور دارد، اما تنها دلش به یاد معشوق است. هر کس به نوعی از عشق او سخن میگوید، و او خود را در جستجوی محبوبش میبیند. در نهایت، شاعر تصریح میکند که تمام جاذبهها و زیباییها مربوط به معشوق است و او فقط به خاطر عشق و امید به بخشش معشوق به گناهون خود میپردازد.
هوش مصنوعی: ای غم تو مانند تیری است که دل عاشقان را هدف قرار داده و در حالی که تمام توجه افراد به تو معطوف شده، خودت در میان نیستی.
هوش مصنوعی: گاهی در معبد نشستهام و گاهی در مسجد، یعنی اینکه من به دنبال تو هستم و همه جا را به دنبالت میگردم.
هوش مصنوعی: هر کسی به شیوهای عشق تو را بیان میکند، عاشق با شعرهای غمگین و نوازنده با نغمههای دلانگیز.
هوش مصنوعی: هدف من از رفتن به کعبه یا معبد، خود تو هستی. تو هدف اصلی هستی و مکانهای مقدس تنها بهانهای برای رسیدن به تو هستند.
هوش مصنوعی: جذابیت و دلربایی تو داستان عشق است، دیگر چیزی باقی نمانده، جز زیباییات که خود یک جادو و افسانه است.
هوش مصنوعی: غفلت یا اشتباه من به خاطر امیدی است که به لطف تو دارم. در واقع، هیچ بهانهای بهتر از این برای گناهها وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی
ورنه من ازین هر دو مقام آزادم
همین شعر » بیت ۴
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
رو عارف خود باش که در عالم معنی
مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه
همین شعر » بیت ۴
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
همین شعر » بیت ۱
ای تیرِ غمت را دل عشّاق نشانه
خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
ای خواجه عمید زَمَن و فخر زمانه
ای صاحب آزاده و زیبا و یگانه
مر فضل تو را نیست پدیدار کرانه
تو زنده و فضل تو در آفاق فسانه
رندان همه جمعند در این دیر مغانه
درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه
خون ریزبک عشق در و بام گرفتهست
و آن عقل گریزان شده از خانه به خانه
یک پرده برانداخته آن شاهد اعظم
[...]
سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه
روزی که درآیی ز درم مست شبانه
در صورت خوبان همه نوریست الهی
از شمع رخت میزند آن نور زبانه
با چشم تو یک رنگ چو گشتیم به مستی
[...]
ای ترک پریچهره از آن جام شبانه
در ده بصبوحی می گلرنگ مغانه
گفنی که بده جان ز پی بوسه و بستان
بستان و بده تا کی از این عذر و بهانه
جان بر طبق شوق نهم پیش تو روزی
[...]
دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه
می رفت بسر وقت حریفان شبانه
بر لاله زنیلش اثر داغ صبوحی
بر ماه ز مشکش گره جعد مغانه
یاقوت بمی شسته و آراسته خورشید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.