گنجور

 
خیالی بخارایی

زهی تیره از زلف تو روز، شام

به روی تو دعویّ مه ناتمام

چو نسبت ندارد به زلف تو مشگ

چرا می پزد عود سودای خام

کنون ما و کویت که نبوَد عجب

در بارِ خاصان و غوغای عام

حیاتی که بی او رود، گر کسی

بگوید حلال است بادش حرام

توای مه یکی ز آنچه دارد رخش

نداریّ و لاف است بالای بام

خیالی چو بگذشت از نام و ننگ

به رندیّ و مستی برآورد نام

 
 
 
رودکی

دریغ آن که گرد کرد با رنج

کزو نیست بهر من جز سوتام

هلا! رودکی از کس اندر متاب

بکن هر چه کردنیست بامدام

که فرغول برندارد آن روز

[...]

عیوقی

چنین قصه ای را کس از خاص و عام

نگوید بدین وزن و انشا تمام

مشاهدهٔ بیش از ۶۱ مورد هم آهنگ دیگر از عیوقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه