هر نقد دل کآن غمزهٔ پر حیله می آرد به کف
بازش ز عین سرخوشی چشم تو می سازد تلف
گر غمزه ات خون می کند چشم تو یاری می دهد
ور عارضت دل می برد زلف تو می گیرد طرف
گر خدمتی آید ز ما بر وجه منت ز آنکه هست
از خدمت خاک درت خورشید را چندین شرف
هردم به دندان تو دُر لاف لطافت می زند
هرچند کآن بی باک را دندان همی خاید صدف
تا کی رقیب از خرّمی طعنه زند بر حال من
این ژاژ خایی را بگو تا بس کند آن بد علف
گرچه خیالی سر به سر اشک تو دُر شد زآن چه سود
چون آبت از رو می برد باز آن یتیم ناخلف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای تیر مژگان تورا جان ودل مسکین هدف
جان ودل ما عاقبت خواهدشد از عشقت تلف
هر کس که مژگان تو را بیند به گردچشم تو
گوید که چنگیز است این گردش سپاهی بسته صف
می گفتمت سروی اگر می بود سیمین ساق او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.