گنجور

 
خیالی بخارایی

گر ترحّم نکند طرّهٔ بی آرامش

مرغ دل جان نتواند که برد از دامش

هرکه خواهد که به کامی رسد از نخل بتان

صبر باید به جفایی که رسد تا کامش

ای دل آغاز به کاری که کنی روز نخست

سعی آن کن که ندامت نبری انجامش

با تو هرکس که دمی خوش گذراند، دیگر

چه غم از محنت دهر و ستم ایّامش

تا به نام تو خیالی قدحی درنکشد

نرود در همه آفاق به رندی نامش