شیخ خودبین که به اسلام برآمد نامش
نیست جز زرق و ریا قاعده اسلامش
خویش را واقف اسرار شناسد لیکن
نه ز آغاز وقوف است نه از انجامش
جز قبول دل عامش نبود کام ولی
می کند رد دل خاص قبول عامش
دام تزویر نهاده ست خدایا مپسند
که فتد طایر فرخنده ما در دامش
حبذا پیر خرابات که در مجلس انس
می برد روح قدس فیض حیات از جامش
گرچه از حاصل خود دفتر ایام بشست
نام کس نیست برون از ورق انعامش
هر که بر نعمت او شکر نگوید جامی
می شمارد خرد از دایره انعامش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره یک شیخ خودبین است که به ظاهر به اسلام گرویده، اما در واقع تنها به زرق و برق و ریا پرداخته است. او خود را آگاه به اسرار میداند، اما این آگاهی از واقعیت نیست. دل او فقط به قبول مردم عام بسنده میکند و دل خاصی ندارد. همچنین، او در دام فریب و نیرنگ افتاده است و دعا میشود که این دام به دیگران آسیب نرساند. در انتها، به تمجید از یک پیر خرابات اشاره میشود که تنها با نوشیدن جام زندگی، فیض روح را به دیگران منتقل میکند، در حالی که کسی از نعمتهای او شکرگذاری نکند، بیفایده خواهد بود.
هوش مصنوعی: شیخی که فقط به خاطر خودنمایی و به خاطر جلب توجه به اسلام رو آورده، حقیقتاً اسلامی در کارش نیست و تنها ظاهری از زرق و ریا دارد.
هوش مصنوعی: انسان خود را به خوبی می شناسد و به رازهای وجودیاش آگاه است، اما این آگاهی نه از ابتدای آن است و نه از انتهایش.
هوش مصنوعی: تنها دل انسانهای عادی را میپذیرد، اما دل خاص و ویژهای را که در نظرش هست، نمیپذیرد. با این حال، او نظر خاصی به دل انسانهای عادی دارد.
هوش مصنوعی: ای خدا، دام نیرنگ و فریب را برپا کردهاند، پس نگذار پرنده خوشبختی ما در این دام بیفتد.
هوش مصنوعی: چه خوب است که آن پیر مستی که در مجلس دوستان، روح قدسی را با نوشیدن از جامش به زندگی میبخشد، حضور دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که برگههای زندگیام را از دستاوردهایم پاک کردهام، اما هیچ نامی از کسی که در بخششهایم هست، بیرون نمیآید.
هوش مصنوعی: هر کس که در برابر نعمتهای او شکرگزاری نکند، به نوعی خود را از دایره برکات او خارج میکند و به شمارش کمارزشی مشغول میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلبری دارم و هر کس که بود همنامش
دولتی گردد و از بخت برآید کامش
پنج حرف است و شمارش صد و پنجاه بود
به حساب جمل ار جمع کنی ارقامش
چار از آن هست یکی جامه دیبای نفیس
[...]
آنک افتاد چو ماهی دل من در دامش
ماهی از شست برون کن که بدانی نامش
گر ترحّم نکند طرّهٔ بی آرامش
مرغ دل جان نتواند که برد از دامش
هرکه خواهد که به کامی رسد از نخل بتان
صبر باید به جفایی که رسد تا کامش
ای دل آغاز به کاری که کنی روز نخست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.