آنچه بیروی توام گریه به روی آوردهست
سیل خون است که از دیده به جوی آوردهست
بادهنوشان تو خرسند به بویی بودند
ز آن می لعل که ساقی به سبوی آوردهست
با غم عشق تو بیوجه مرا جان دادن
دل نمیداد ولی زلف تو روی آوردهست
قیمت نکهت زلف تو صبا میداند
که شب تیره از آن راه چو موی آوردهست
ای خیالی مده از دست که اکسیر بقاست
گرد خاکی که صبا ز آن سرِ کوی آوردهست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.