گنجور

 
خالد نقشبندی

هزبر بیشه مردی سلیم بن محمود آنکه

به نوک نیزه اش بس عقده واناشده، واشد

ز کینش رزمگه شد دشت چین از بس تن بی جان

تو می گوئی ز جبهه ش قابض الارواح هویدا شد

تمنا داشت پیش شیر شیران داور اعظم

کشد خود را و آخر عمر او در این تمنا شد

بسوی آشیان قدس در پرواز شد جانش

روانش طوطی نرهتگه فردوس اعلی شد

به ماتم داریش آشفته شد شاهنشه ایران

به چشمش روز روشن چون شب تاریک یلدا شد

ز مرگ او بسی آه و دریغا در جهان افتاد

همین تاریخ سال مرگ او آه و دریغا شد