گنجور

 
خالد نقشبندی

ای شده در دهر به دانش علم

وی زده بر مهر ز عنبر رقم

نامه اندوه زدایت رسید

شکوه کنان از من و رنج و الم

سلسله اش مرغ روان را چو دام

رایحه اش اخگر دل را چو دم

در حق تو نیست قصوری مرا

لیک، به آن جان عزیزت قسم

هوش نبد در دم باز آمدن

رفت ز یادم که به خدمت رسم

هست بسی کار به بی اختیار

نیست نهان نکته جف القلم