گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خالد نقشبندی

چون کنی از لعل لب میل شکر ریختن

هر طرف ارزان شود جان به لب آویختن

خنده زنان هر زمان می نگری بر فلک

عقد ثریا شود مایل بگسیختن

مه همه تن رو شده چون نگرد بر رخت

نیست ورا چاره ای غیر زبگریختن

از مژه ات ای صنم گشته مشبک تنم

نادره پرویز نیست بهر شکر بیختن

دیده مستت فکند شور به دور قمر

بر سر کویت ز بس خون جگر ریختن

پاسخ تلخت به لب وه که چه شیرین بود

لذت شکر گرفت زهر ز آمیختن

شکوه مکن خالد از نرگس فتان او

عادت مستان بود فتنه برانگیختن

 
 
 
سعدی

گر متصور شدی با تو در آمیختن

حیف نبودی وجود در قدمت ریختن

فکرت من در تو نیست در قلم قدرتیست

کاو بتواند چنین صورتی انگیختن

کیست که مرهم نهد بر دل مجروح عشق

[...]

جامی

چند ز آشوب می فتنه برانگیختن

مست برون تاختن و خون کسان ریختن

خون مرا ریختی دست من و دامنت

گر نه به فتراک خویش خواهیم آویختن

قاعده عشق چیست شرط محبت کدام

[...]

آشفتهٔ شیرازی

تا به کی ای چشم مست فتنه برانگیختن

دست نگارین بس است از پی خون ریختن

خون خود آخر به خاک بر درت آمیختم

با تو میسر نشد گرچه برآمیختن

توسن نازت چو شد رام به میدان حسن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه