چون کنی از لعل لب میل شکر ریختن
هر طرف ارزان شود جان به لب آویختن
خنده زنان هر زمان می نگری بر فلک
عقد ثریا شود مایل بگسیختن
مه همه تن رو شده چون نگرد بر رخت
نیست ورا چاره ای غیر زبگریختن
از مژه ات ای صنم گشته مشبک تنم
نادره پرویز نیست بهر شکر بیختن
دیده مستت فکند شور به دور قمر
بر سر کویت ز بس خون جگر ریختن
پاسخ تلخت به لب وه که چه شیرین بود
لذت شکر گرفت زهر ز آمیختن
شکوه مکن خالد از نرگس فتان او
عادت مستان بود فتنه برانگیختن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و شیرینی عشق و رابطه عاشقانه میپردازد. او به معشوق خود اشاره میکند که با لبهای لعلینی که میل به شکر دارد، باعث شگفتی و شادی میشود. هر جا مینگرد، زیبایی و خندهی معشوق باعث خوشحالی surroundsش میگردد. شاعر از چهرهی معشوق خود با وجود غم و اندوه حرف میزند و میگوید که تنها چارهاش فرار از این احساسات است. همچنین به چشمهای معشوق اشاره میکند که همچون زهر و شکر، هر دو لذتبخش و تلخاند. در پایان به فتنه و زیبایی معشوق اشاره میکند و نشان میدهد که عاشقان همواره در چنگال این فتنهها هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که از لبان لعلینت شیرینی عشق بریزد، در اطراف هر چیزی به راحتی قابل دسترسی میشود و جان آدمی در آستانه شوق و عشق قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: هر لحظه که به آسمان مینگری، میبینی که ستارهی ثریا با حالت خندیدن بهسوی افق مایل شده و در حال جدایی است.
هوش مصنوعی: مه تمام وجود تو را روشن کرده است، اگر بر چهرهات ننگرد، هیچ راهی جز فرار کردن از این وضعیت برای تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای معشوقه، چشمانت مانند پرههای مشبک و ظریف است و تن من به خاطر زیبایی و جذابیت تو آراسته و دلرباست. مثل نادره پرویز، که برای شادی و لذت در دل ما آمدهای، ارزشمند و ناشناختهای برای به دست آوردن زیبایی و شکر است.
هوش مصنوعی: چشم مست تو باعث شور و شوق من شده است؛ به دور ماه در کنار کویت به خاطر درد دل بسیار، گریههایم را ریختهام.
هوش مصنوعی: پاسخ تلخ تو به من آنقدر شیرین بود که لذت ذاتی شکر را از ترکیب زهر و شیرینی احساس کردم.
هوش مصنوعی: خالد جان، از جذابیت نرگس نگران نباش، چرا که او همیشه اینطور بوده که با زیباییاش دلها را فریب دهد و شور و شوق ایجاد کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر متصور شدی با تو در آمیختن
حیف نبودی وجود در قدمت ریختن
فکرت من در تو نیست در قلم قدرتیست
کاو بتواند چنین صورتی انگیختن
کیست که مرهم نهد بر دل مجروح عشق
[...]
چند ز آشوب می فتنه برانگیختن
مست برون تاختن و خون کسان ریختن
خون مرا ریختی دست من و دامنت
گر نه به فتراک خویش خواهیم آویختن
قاعده عشق چیست شرط محبت کدام
[...]
تا به کی ای چشم مست فتنه برانگیختن
دست نگارین بس است از پی خون ریختن
خون خود آخر به خاک بر درت آمیختم
با تو میسر نشد گرچه برآمیختن
توسن نازت چو شد رام به میدان حسن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.