گنجور

 
خالد نقشبندی

به اکسیر وحیل هر خاک راهی زر نخواهد شد

همه بد اصل سنگی در بها گوهر نخواهد شد

سلیمانی نزیبد هر که را خاتم بوَد در کف،

هر آن کو آینه می سازد ، اسکندر نخواهد شد

همه کس خویش را عاشق تواند کرد چون بلبل

ولی پروانه وش جویای ترک سر نخواهد شد

همه گلگون سواری ، خسرو پرویز نتوان گفت،

همه زیبا رخی شیرین صفت دلبر نخواهد شد

به عالم هر که بینی خالدا بیچاره است ، امّا،

چون ابراهیم کس زیبنده افسر نخواهد شد