گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خالد نقشبندی

واحسرتا که جدا شدم از خانه خدا

از غصه وقت گشت شود دل ز هم جدا

ما را نبود خواهش رفتن ز کوی دوست

اما چو امر اوست، ز سر می‌کنیم پا

اهل صفا به داغ غم مروه مرده‌اند

من شاد چون زیم، که شدم دور از صفا

حجر و مقام و زمزم و ارکان و ملتزم

گویند بازگرد، کجا می‌روی کجا؟

دامان دل گرفته، برندم کشان‌کشان

حنانه، روضه، منبر و محراب مصطفی

از اشتیاق یثرب و درد فراق بیت

کاهی است دل، فتاده میان دو کهربا

خالد چو دوست در همه‌جا جلوه‌گر شود

پس غم مخور ز خانه او گر شدی جدا