ز رشک سرو قدت، سرو پای در خاک است
کتان پیرهن گل ز روت صد چاک است
کنایت از دهن توست سر جوهر فرد
برون ز دایره فهم و حد ادراک است
چو بگذری به سر کوی کشتگان غمت
هزار جان گرامیت بند فتراک است
نه دیده من مسکین نظاره باشد و بس
نظارهات همه شب چشم هشت افلاک است
مع الوجود زلال دهان و زلف کجت
چه جای چشمه حیوان و مار ضحاک است
بدان امید که باد بگذری به سرش
به رهگذار تو خالد فتاده چون خاک است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت محبوبی اشاره دارد که به خاطر زیباییاش در دنیا مانند سرو قد بلندی است. شاعر به حسرت و آرزوی خود درباره محبوب میپردازد و از زیباییاش و تأثیرش بر دیگران سخن میگوید. همچنین، شاعر از ناتوانی خود در درک و فهم حقیقت وجود محبوب سخن میگوید و میگوید که حتی نگاه کردن به او بسیار فراتر از تواناییهایش است. در انتها، شاعر به امید دیدن محبوب در مسیر زندگی و تأثیر او بر وجودش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و قامت بلندی تو، سرو در زمین از حسادت خم شده است و پیراهن گل به خاطر زیبایی چهرهات صد تکه شده است.
هوش مصنوعی: این سخن از تو نشاندهنده معنایی عمیق است و حقیقتی فراتر از فهم و درک ما را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: وقتی به سرکوچهای که پر از یاد آنانی است که بخاطر غم تو جان باختهاند میگذری، بدان که هزاران جان ارزشمند به پای تو فدای شدهاند.
هوش مصنوعی: چشم من فقط تماشاگر نیست؛ بلکه تو مانند نوری هستی که تمام شب را پر کرده و نگاه تو فراتر از زمین و آسمان است.
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی خالص و طبیعی لبها و موهای پیچیدهات، دیگر چه نیازی به چشمههای حیات و ماری مثل ضحاک است؟
هوش مصنوعی: بدان که در امید و آرزوهای خود منتظر باش، چرا که کسی که به سر راه تو میرسد و در مسیر تو قرار میگیرد، مانند خاکی است که بر زمین افتاده و برای او هیچ ارزشی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بجز عمود گران نیست روز و شب خور شش
شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است
به زهر چشم دهی جان و دل فرحناک است
چه دلبری تو که زهر از کف تو تریاک است
چه شد که جامه یوسف شد از زلیخا چاک
هنوز جان زلیخا ز دست او چاک است
مباش همدم هرخس کز او بود جان بخش
[...]
حذر ز راه محبت که پر خطرناک است
تو مشت خار ضعیفی و شعله بیباک است
توان به بیکسی ایمن شد از مضرت دهر
سموم حادثه را بخت تیره تریاک است
به اختیار نرفتیم هرکجا رفتیم
[...]
شهی که جامه خورشید در غمش چاک است
مهی که ذره او آفتاب افلاک است
ز شرک دور و ز شک خالی و ز غش پاک است
زر وجودش کبریت احمر خاک است
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است
چمن خوش است ولیکن چو غنچه نتوان زیست
قبای زندگیش از دم صبا چاک است
اگر ز رمز حیات آگهی مجوی و مگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.