بخش ۱۸۶ - گرفتار شدن شداد عاد به دست سام نریمان
چو بشنید این گفته شداد عاد
به پاسخ بدو گفت کای بدنژاد
که باشد منوچهر در ایران زمین
که خوانم به شاهی بدو آفرین
به درگاه من او یکی بنده است
بر بندگانم سرافکنده است
شنیدی که یزدان کند چاکری
بر بنده خود کند کهتری
تو چندی چه نازی بدین دست و زور
که سازم سیه پیش چشم تو هور
به میدان سرو و تن تباهت کنم
همین دم به سنگ سیاهت کنم
بگفت و برآورد گرز گران
یکی حمله آورد از یک کران
بزد بر سر سام فرخنده گرز
چو پشه که آمد ابر کوه برز
سپهبد عمود نریمان کشید
بدو گفت کای دیو شوم پلید
بگیر از کفم گرز در کارزار
اگر زنده مانی به مروا مدار
سپر بر سر آورد شداد عاد
سپهبد چو آتش بدو رو نهاد
فرو کوفت بر ترکش آنگه عمود
که آواز او شد به چرخ کبود
ز نیرو کمرگاه پیلش شکست
بیفتاد شداد بر خاک پست
سپاهش هجوم آوریدند پاک
به گردون گردنده بر رفت خاک
سپهبد بغرید و زو شد دژم
درفشش به شمشیر کین زد قلم
فرود آمد از پشت ابر سیاه
عنان بر کمر زد بشد رزمخواه
بیازید بر سوی شداد چنگ
چو بر غرم تازد به کینه پلنگ
ربودش ز جادو زدش بر زمین
ببستش دو بازو دلیر گزین
سپردش به شاپور خم کمند
ببردش به لشکر دلی پر گزند
چو تسلیم جنی بدانگونه دید
سوی شاه طنجه یکی بنگرید
که در دشت ازین گونه پیکار شد
که شداد عادی گرفتار شد
کنون رفت باید سوی لشکرش
به هم بر زدن سر به سر کشورش
رسیدند دیوان تسلیم شاه
همی تیره کردند خورشید و ماه
بسی سنگ بارید از آسمان
ندادند شدادیان را زمان
همه سنگ مانند البرز کوه
ز یک سنگ یک لشکر آمد ستوه
از آن سنگشان اندر آن کارزار
بشد کشته دشمن دو ره صدهزار
بگفت و بجنبید از جا سپاه
غریوان رسیدند در رزمگاه
یکی جنگ برخاست چون رستخیز
جهان پر شد از گرز و شمشیر و تیز
زمانه دگر دست از خود بشست
نماند هیچ سر بر تن کس درست
ز هر سو روان گشت سیلاب خون
بسی سروران را سر آمد نگون
همه دشت از کشته چون پشته شد
ز خون یکسره دشت آغشته شد
به خون سرخ گشته همه بوق و کوس
رخ بددلان گشته چون سندروس
کسی را نبد بر کسی هیچ مهر
پر از کینه میگشت چرخ و سپهر
ز خون دشت بگرفت سیل فنا
بگشتی به خون گر بدی آسیا
سه روز و سه شب رزم بد در سپاه
جهان گشت یکسر ز کشته سیاه
شکست اندر آمد ابر عادیان
همه کشته گشتند شدادیان
سراپرده و تخت تاراج شد
نگین و همه گنج با تاج شد
گرفتار گردید پنجه هزار
همه مردم مغرب و شهریار
به روز چهارم کشیدند جنگ
برآسوده لشکر ز پیکار و جنگ
سپهبد نشست از بر گاه شاه
دلیران طنجه به سر بر کلاه
ببخشید آن بندیان را همه
ببردند از مرگ جان را رمه
بفرمود شداد را آورند
تنش را به چنگال کین بردرند
ابا بند و زنجیر شداد عاد
بیامد بر سام نیرم نژاد
نشست از بر خاک بیداد مرد
تنش گشته لرزان و رخساره زرد
سپهبد بدو گفت کای مرد شوم
ز شومیت ویران همه مرز و بوم
بگفتم که از چنگ من گاه جنگ
رهائی نیابی کنی کار تنگ
نگفتم که یزدان دادرآورست
به هرجای مر بنده را یاورست
همه جان ستاند همه جان دهد
به هر درد پیوسته درمان دهد
ز فرمان او سر بپیچیدهای
هر آن چیزت آمد پسندیدهای
کجا رفت آن تخت و اورنگ تو
که کوتاه گردید این جنگ تو
شدیدت کجا رفت و چندین سپاه
دلیران جنگی ابر سر کلاه
که اکنون به خم کمند اندری
سر و دست و گردن به بند اندری
تو را بند از بند سازم جدا
که دیگر نگوئی که هستم خدا
به پاسخ بدو گفت شداد عاد
که ای سام بدگوهر دیوزاد
نیاری که یک موی سازی کمم
همان بر سر گفت خود محکمم
چه شد گر مرا دست آمد به بند
منم داور آسمان بلند
همانا که گفتم نگویم که نه
بر آن ره که رفتم نگویم که نه
برآشفت ازو پهلوان دلیر
بفرمود آنگه به شاپور شیر
که ایدر یکی دار بر پای کن
چنان کت بگویم مگردان سخن
بفرما به لشکر به تیر و کمان
بیایند بر کشتن بدگمان
ببارند بر جان شداد تیر
بگیرند او را ابر باد تیر
چو بشنید شاپور آمد به در
کمر بسته بر کینه بدگهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از شاهنامه، جنگی بین شداد عاد و سام نریمان روی میدهد. شداد، به سام توهین میکند و او را بنده خود میخواند. سام پاسخ میدهد که شداد به خاطر کینهاش و خودبرتربینی نمیتواند بر او غلبه کند. در پی این گفتوگو، جنگی شدید آغاز میشود که در آن سپاه شداد شکست میخورد و خود او نیز به بند سام درمیآید. در نهایت، سام او را به خاطر بدیها و ظلمهایش سرزنش میکند و به او یادآوری میکند که هرچقدر هم قدرت داشته باشد، نمیتواند از عواقب اعمالش فرار کند. سام دستور میدهد که شداد را به مجازات برسانند و او را به چنگال کین بسپارند. در اینجا دیوان و سران سپاه به نبودن و ضعف شداد میپردازند و انتقام خود را از او میگیرند. جنگ به شدت و خونریزی ادامه پیدا میکند و در نهایت، پیروزی به سپاه سام میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی شداد عاد این گفته را شنید، به پاسخش گفت: ای کسی که نیکو زاده نشدهای.
هوش مصنوعی: که در سرزمین ایران، چه کسی میتواند مانند منوچهر باشد، کسی که لایق ستایش و تبریک به مقام پادشاهی است.
هوش مصنوعی: در نزد من، او از بندگان من است و در مقابل دیگر بندگانم، خوار و حقیر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: شنیدهای که خداوند، بر بندهاش چاکری کند و او را از مقام خود پایین آورد.
هوش مصنوعی: تو مدت زمانی است که با زیبایی و قدرت خود، میخواهی چطور من توانم در برابر تو خود را به حیات سیاه بزنم.
هوش مصنوعی: به میدان میآیم و خود را فدای زیبایی تو میکنم و همینجا با دل شکستگیام تو را به یاد میآورم.
هوش مصنوعی: او گفت و گرز سنگین را بالا برد و از یک سمت حمله کرد.
هوش مصنوعی: به زدن گرز بر سر سام، آنقدر قدرت و شدت دارد که مانند پشهای است که بر روی ابرهای کوه برز نشسته است. این تصویر به نوعی نشاندهنده قدرت و تسلطی است که بر سام وجود دارد و همچنین به نحوی بیانگر عظمت و بلندی ابرها نیز هست.
هوش مصنوعی: سردار نریمان، تیر خود را به سوی او پرتاب کرد و به او گفت: ای دیو زشت و نکبتبار، چرا اینجا آمدهای؟
هوش مصنوعی: اگر در جنگ به زنده مانی، هرگز به خفا و بیمحلی نپرداز و به مبارزه بپرداز.
هوش مصنوعی: شداد، سردار عاد، با کلاهی چون سپر بر سر گذاشت و چون آتشی به او روی آورد.
هوش مصنوعی: فرو انداختن تیر از کمان زمانی اتفاق میافتد که صدای تیر به آسمان برسد.
هوش مصنوعی: در اثر نیروی زیاد، کمر شیر شکست و او به زمین افتاد و بر خاک پست افتاد.
هوش مصنوعی: سپاه دشمن به آسمان حمله کردند و گرد و غبار به هوا رفت.
هوش مصنوعی: سردار فریاد زد و از آن مقطع غمگین، پرچمش را با شمشیر انتقام به زمین زد.
هوش مصنوعی: از دل ابرهای تیره، جنگجویی بیرون آمد و با قدرت، تجهیزات خود را بر کمرش بست تا به میدان نبرد برود.
هوش مصنوعی: به مقابله با کینه و دشمنی برخیزید، همچنان که پلنگ با غضب به شکار خود حملهور میشود.
هوش مصنوعی: او را از شدت جادو گرفت و به زمین انداخت و دو دستش را محکم بست. دلیر و شجاع بود.
هوش مصنوعی: او را به شاپور سپردند تا با یک کمند او را به لشکر ببرد و دلش پر از رنج و اندوه بود.
هوش مصنوعی: وقتی که جن تسلیم را به آن شکل مشاهده کرد، به سوی شاه طنجه نگاهی کرد.
هوش مصنوعی: در دشت، جنگی به این شکل رخ داد که شداد، فرزند عاد، به دام افتاد.
هوش مصنوعی: حالا باید به سوی لشکرش بروم تا همه با هم به کشورش حمله کنیم.
هوش مصنوعی: نمایندگان دیوانی که به خدمت شاه آمدهاند، با کارهای خود باعث شدند که نور خورشید و ماه هم تحت تاثیر قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: باران شدید سنگی از آسمان نبارید که باعث ایجاد مشکلات و اختلال برای قوم شدادیان شود.
هوش مصنوعی: همه سنگها مانند کوه البرز، از یک سنگ، یک لشکر برآمده و خسته شدهاند.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، سنگهای دشمن باعث شدند که هزاران نفر از آنها به خاک افتند و کشته شوند.
هوش مصنوعی: گفت و حرکت کردند، سپاه غریوان به میدان جنگ رسیدند.
هوش مصنوعی: در پی یک جنگ، جهان پر از درگیری و نبرد شد و همه جا پر از ضربات و حملات سلاحها گردید.
هوش مصنوعی: زمانه دیگر از آنچه که بود فاصله گرفته و دیگر هیچکس نمیتواند به سر و سامان درست و خوشایندی دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: از هر سو سیل خون جاری شد و بسیاری از سروران و بزرگان به سرنوشت شومی دچار شدند.
هوش مصنوعی: تمام دشت با خون پر از کشتهها شده و مانند تودهای انباشته از اجساد گردیده است.
هوش مصنوعی: به خاطر حوادث تلخ و ناگوار، همه صداها و زنگها در فضا به رنگ خون سرخ درآمده است و چهره کسانی که دلهای بد دارند، مانند چوبهای معطر و خوشبو به حالت زشت و نامطلوبی درآمده است.
هوش مصنوعی: هیچکس به هیچکس محبتی نداشت و در دلها کینه و نفرت جاری بود، به طوری که زمان و روزگار نیز بر این وضعیت نظارت میکرد.
هوش مصنوعی: سیل نابودی از خون دشت جاری شد و اگر آسیا هم وجود داشت، در آن خون غرق میشد.
هوش مصنوعی: سه روز و سه شب جنگ سختی در میان سپاه جهانی در گرفت و در نهایت، سربازان بسیاری از بین رفتند.
هوش مصنوعی: بارش باران بر کسانی که عادتهای ناپسند دارند، سبب شکست و نابودی آنها میشود، در حالی که افرادی که بر عدالت و درستی پایبندند، در این شرایط زنده میمانند.
هوش مصنوعی: تمام دارایی و اموال بدست آمده و زینتها به ستم گرفته شده و افتخارات و ارزشها از بین رفته است.
هوش مصنوعی: همه مردم مغرب و پادشاه در دام مشکلات و دشواریها گرفتار شدند.
هوش مصنوعی: در روز چهارم، جنگی بر پا شد و سپاهیان از خستگی و نبرد آسوده نبودند.
هوش مصنوعی: سپهبد در مقابل شاه دلیران نشسته است و کلاهی بر سر دارد.
هوش مصنوعی: ببخشید تمام زندانیان را که به خاطر مرگ جانشان، روحشان را بردهاند.
هوش مصنوعی: شخصی به نام شداد را خواستند و او را به پای مجازات آوردند تا به خاطر کینهای که داشت، به شدت تنبیه شود.
هوش مصنوعی: جباران و ظالمان با قدرت و خشونت خود، بر کسی که نیرومند و برجسته است، مسلط شدند.
هوش مصنوعی: مردی که بر خاک ظلم نشسته است، بدنش به لرزش افتاده و چهرهاش رنگ پریده و زرد شده است.
هوش مصنوعی: سپهبد به او گفت: ای مرد قوی هیکل، از شوم بودن تو، تمام سرزمین و آبادیها ویران شده است.
هوش مصنوعی: گفتم که در نبرد من، هرگز نمیتوانی از چنگ من رهایی یابی و کار تو دشوار خواهد بود.
هوش مصنوعی: نگفتم که خداوند همیشه حامی و یاور بندگانش است، در هر جا که باشند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خداوند همه جانها را میگیرد و در عین حال به هر درد و مصیبتی که انسان با آن مواجه میشود، درمان و چارهای میدهد. در واقع، او به زندگی معنا و امید میبخشد و در سختیها یاری رسان است.
هوش مصنوعی: هر وقت از دستورات او سرپیچی کردهای، به همان اندازه چیزهایی که به خواستهات بودهاند، مورد تایید تو قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: کجاست آن تخت و مقام تو که باعث شد جنگ تو به اینجا برسد؟
هوش مصنوعی: شما که در میدان نبرد حضور دارید و دلیران زیادی در زیر پرچم شما هستند، حالا کجا رفتید و این غافلگیری چیست که بر سر شما سایه افکنده است؟
هوش مصنوعی: اکنون تو در دام عشقی گرفتار شدهای که باعث شده سر، دست و گردنت به زنجیر بیفتد.
هوش مصنوعی: میخواهم تو را از قید و بند آزاد کنم تا دیگر نگویی که من خدا هستم.
هوش مصنوعی: شداد عاد به سام میگوید که تو ای فرد نیکوکار و خوب، از اصل و نسب خود آگاه باش و به خوبیهای خود ببال.
هوش مصنوعی: شخصی میگوید که هیچ کمکی نمیکند و حتی یک تار مو هم برای من نخواهد گذاشت، اما من به خودم ایمان دارم و محکم هستم.
هوش مصنوعی: اگر من گرفتار شوم، چه اشکالی دارد؛ زیرا من خود قاضی آسمان بلند هستم.
هوش مصنوعی: من قبلاً گفتهام که نمیخواهم بگویم که بر آن مسیری که رفتهام، برنگردم و نگویم که نه.
هوش مصنوعی: پهلوان شجاع از این موضوع بیتاب شد و سپس به شاپور شیر دستور داد.
هوش مصنوعی: اگر قرار است کسی را به پای خود بیاوری، طوری بگو که کلامت را تغییر ندهد.
هوش مصنوعی: بفرما به لشکر که با تیر و کمان بیایند تا بدگمانان را از بین ببرند.
هوش مصنوعی: باران بر جان شداد ببارد و ابرهای تند او را به تیر بزنند.
هوش مصنوعی: وقتی شاپور خبر را شنید، با کمر بسته و آماده برای انتقام وارد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.