چو خورشید میزان زرین گرفت
که سنجد زمین را سراسر شگفت
سبک شد به یک سوی او شنگ شاه
ز بسیاری نور شد رنگ ماه
تبیره برآمد ز شدادیان
شده رزمجو جمله عادیان
سلیحش بپوشید آنگه شدید
ز بیمش شده گونهها شنبلید
یکی تخت بستند بر چهار پیل
که از رنگ او گشت گیتی چو نیل
ز سیصد من افزون گرفته سپر
یکی خود زرین چو گنبد به سر
صد و شصت من تیغ زهر آبدار
به زر و به یاقوت گوهرنگار
سواره ابر میمنه قهقهام
خروشنده در بازویش خم خام
ابر میسره ابرش پیلتن
ستاده به ماننده اهرمن
پس و پشت او جملگی نیزه دار
همه رزمجویان گه گیر و دار
زمین لرزه بگرفت از بوق و کوس
زمین تیره از گرد چون آبنوس
زمانه گرفته همه اسب و پیل
کشیده صف مغربی میل میل
تو گفتی زمین را سیاهی گرفت
سیاهی ز مه تا به ماهی گرفت
تو گفتی جهان سر به سر آهن است
و یا کوه البرز در جوشن است
چو سام نریمان چنان لشکری
در آوردگه دید با داوری
بپوشید ساز نبردش به بر
کمر بر میان خود زرین به سر
به تسلیم جنی چنین گفت او
که من رفتم ایدر بر از شیر غو
تن یکه آراستم جنگ را
چو لاله ز خون سازم این چنگ را
به نیروی یزدان جان آفرین
یکی را نمانم به مغرب زمین
نگونسار سازم درفش کبود
بدان تا بدانی همه تار و پود
ببندم به میدان دو دست شدید
نمانم که یک دم بماند پلید
بگفت و سه جام می لعل خورد
پس آنگه برانگیخت اسب نبرد
از آن عادیان پهلوان مرد خواست
ز گردان جنگی همآورد خواست
درآمد به میدان یکی تیره گرد
که لرزید از بیم دشت نبرد
غراب سیه را به میدان جهاند
که از گرد سمش فلک تیره ماند
سراپای میدان به جولان شکست
که روی زمین سر به سر تیره گشت
یکی جادوئی بود طلاج نام
به افسون به هر جای گسترده کام
رسیده بد از کوه آهن ربا
به یاری شدید رزمآزما
به بالا بلند و به پیکر سطبر
به صورت چو دیو و به صولت هژبر
به سر موی ژولیده چون بیشهای
به افسونگری سخت اندیشهای
به تن جامه از چرم شیر و پلنگ
کشیده ز دریای بیبن نهنگ
نشسته به پیلی به مانند کوه
که بودی زمین زیر پایش ستوه
تراشیده از سنگ آهنربا
یکی درقه در دست آن بدلقا
عمودی هم از سنگ بر دست شوم
که ویران بد از شومیش مرز و بوم
چنین گفت با پور شداد عاد
مکن هیچ اندیشه از رزم یاد
که من سام را دست بسته چو سنگ
درآرم به خرگاه تو بیدرنگ
ببینی چگونه کنم کارزار
چهان تیره سازم به سام سوار
به پاسخ بدو گفت آنگه شدید
که ای پرهنر جادوی پاک دید
اگر سام یل را به چنگ آوری
زمانه برآساید از داوری
تو را هر چه خوهی به گیتی دهم
سپاسی به جان و تنت بر نهم
چو بشنید طلاج بر کرد پیل
که لرزید میدان ازو میل میل
چو آتش درآمد به میدان چنان
همی جست آتش از آن بدگمان
ز چشم و دهان آتش آمد برون
ز آتش زمانه شده لعلگون
یکی نعره زد سوی سام سوار
درآ تا ببینی یکی کارزار
درآمد بدو سام رزم آزما
نه آگه از آن سنگ آهنربا
بدو گفت کای بدرگ بدکنش
ببینم به میدان رزمت منش
مرا نام سام نریمان بود
اجل از من چیره پژمان بود
مرا با شدید است آوردگاه
نه با چون توئی بدرگ و کینه خواه
من از بهر او آمدم سوی جنگ
که از خون کنم روی او رنگ رنگ
بدو گفت طلاج جادو منم
گهی آدمم گاه اهریمنم
ز سر حد چیپا درین کارزرا
از آن آمدم کز تو آرم دمار
به یاری شداد عاد آمدم
پی چون توئی همچو باد آمدم
به یک دم نبخشم امانت به کین
دراندازمت در دم از پشت زین
ببندم دو دستت به کردار باد
کشانت برم نزد شداد عاد
که او هست در دهر کیهان خدیو
پری آفریده است با نره شیر
برآشفت ازین گفته فرخنده سام
بدو گفت آنگه که ای زشت نام
خدیو جهان ایزد داور است
که روزیده بندگان یکسر است
مشو بدگمان راستی پیشه کن
ز دادار گیتی بس اندیشه کن
ستایش کسی را سزد در جهان
کزو گشه پیدا زمین و زمان
بدو گفت طلاج پیش آر جنگ
نشاید درآورد کردن درنگ
به میدان کین آمدی جنگجو
به پیش یلان زودتر هنگ جو
ببینم چه داری نشان یلی
که گوئی منم پهلو زابلی
برو سام جنگی چو پیلان مست
درآورد طلاج بر گرز دست
نخستین درآمد به گرز گران
به مانند دیوان مازندران
عمود گران سنگ رزمآزما
بینداخت بر درق آهنربا
سپهبد فرو کوفت در پیش صف
ورا جذب کرد و کشیدش ز کف
عمدش ز کف رفت سام سوار
شگفت آمدش آنچنان کارزار
برون رفت طلاج پرخاشخر
درآویخته گرز سام از سپر
دوباره برگشت در رزمگاه
یکی نعره زد دیو ناورد خواه
سپهبد برآورد آنگه سنان
فکنده به میدان جادو عنان
به نیزه در انداخت بر نابکار
همان درقه در پیش کرد آن سوار
سنان بر سپر باز چسبید سخت
برون رفت شد نیزهاش لخت لخت
به شمشیر حمله درآورد شیر
سپر پیش رو داشت بر خیره خیر
چو شمشیر آمد به روی سپر
بچسبید و از قبضه آمد به در
به کف ماند قبضه برون رفت تیغ
دلاور بدان تیغ شد بادریغ
شگفتی فرو ماند سام سوار
فرو ماند پهلو در آن کارزار
چرا این سپر دشمن جان ماست
همانا که این سنگ آهنرباست
دگر باره طلاج حمله نمود
که از گرد او گشت گیتی کبود
ابا گرز سنگین چو آمد برش
درانداخت و برداشت خود از سرش
چو آن خود پولاد رفت از دلیر
سرش شد برهنه سپهدار شیر
بخندید طلاج بر پهلوان
کزین سان چرائی تو تیره روان
به میدان آورد رزمآزمای
بهانه چه داری تو رزم آزمای
سپهبد ز گفتار آمد به تنگ
کمان را برآورد و تیر خدنگ
به طلاج مر تیرباران گرفت
کمان را چو ابر بهاران گرفت
جهان را سیه کرد از پر تیر
همی ریخت پیکان بدان نره شیر
همه تیر از درقه آویخته
بدان دیو جادو برآویخته
نشد تیر پهلو بدو کارگر
بشد تنگدل سام پرخاشخر
همی تاخت طلاج مانند دود
یکایک سلیح سپهبد ربود
به میدان نماند هیچ او را سلیح
به دل گفت کین رزم من شد مزیح
پس آنگه بیازید چنگال و چنگ
بدان تا رباید ورا بیدرنگ
فرو برد دستش به بند کمر
به نیرو درآمد یل پرهنر
ربودش به نیرو چو از پشت پیل
بغرید کآواش آمد دو میل
بزد بر زمینش که او گشت پست
فرود آمد از اسب چون پیل مست
همی خواست کز تن ببرد سرش
به خون سرخ سازد همه پیکرش
چو طلاج جادو بشد ناپدید
به هر سو نگه کرد او را ندید
همان گاه چون پور شداد عاد
بدید آن به میدان یکی رو نهاد
بجنبید لشکر چو دریای چین
همه پهلوانان مغرب زمین
به نیزه به شمشیر و تیر خدنگ
گشادند بازو بدان شیر چنگ
یکی حمله کردند پر دار و گیر
جهان شد پر از پر و پیکان تیر
سپهبد درآمد به پشت غراب
سری پر ز کینه دلی پرشتاب
به ناگاه شمسه ز یک سو رسید
رسانید تیغی به آن پاک دید
چو بگرفت شمشیر سام سوار
درآمد در آن عرصه کارزار
درافکند خود را به قلب سپاه
که از گرد اسبش جهان شد سیاه
تن یکه آمد سپهبد به جنگ
همان تیغ زهر آبداده به چنگ
سواری ز مغرب بدو حمله کرد
که بر شد به خورشید رخشنده گرد
بپرسید سامش که نام تو چیست
که بر دست و تیغ تو باید گریست
چنین داد پاسخ سهیلم به نام
که گیرم سر ماه را من به دام
ز شدادیانم نه یزدان پرست
ز دریا نهنگان بگیرم به دست
برآرم دمار از تن اژدها
ز چنگال من کس نیابد رها
چرا آمدی سوی مغرب زمین
فکندی تنت را بدین دشت کین
دریغت نیامد ز بازوی خویش
بر این قد و وین روی و نیروی خویش
نچیده گلی از بهار جهان
خزان اجل آمدت ناگهان
بدو گفت سالار پرخاشجو
به میدان نه خوبست بسیار گو
اگر جنگ را آمدی در ستیز
سخن تیر باشد زبان تیغ تیز
دگر چارهجوئی مکن بازگرد
که تا من درآیم به تنگ نبرد
به پاسخ چنین گفت او را سهیل
که تو یک تنی دشمنت خیلخیل
من از بهر جان توام دردمند
که ناگه ازیشان ببینی گزند
جوانی جهان را ندیدی هنوز
ندیدی همانا بسی ماه و روز
شگفتی بود پدر شداد عاد
بویژه شدید آن گو پاک زاد
فرستاده کس سوی کوه بلور
همان عوج جنگی درآید به زور
چو زو اندر آید نیابی رها
وگر شیر گردی وگر اژدها
وگر همچو بهرام بر آسمان
برآئی ز چنگش نیابی امان
بگیرد نهنگان و پیچان کند
برآرد به خورشید و بریان کند
نهنگ دمانش بود یک خورش
بدین گونه باشد ورا پرورش
سوار تکاور رباید به چنگ
زند بر زمین خورد سازد به جنگ
تو با او چسان کینه پیش آوری
همه نیش بر روی ریش آوری
ازین رزم برگرد و کوتاه کن
سوی مرز ایران زمین راه کن
بدو گفت آنگاه سالار سام
به یزدان که صبح اندر آرد به شام
به موری دهد قوت نره شیر
کند پشه بر پیل جنگی دلیر
یکی ریزه الماس بخشد به زهر
که از پا درآید جهانی به قهر
به آبی دهد آنچنان سوزشی
که آتش کند پیش او پوزشی
دم تیز بخشد به شمشیر مرگ
که از پا درآرد همه شاخ و برگ
به من کز همه بندگان کمترم
ز نیرو به گردون رساند سرم
که یک تن نمانم به مغربزمین
به فرمان دادار جان آفرین
درین بود سالار کآمد سپاه
گروها گروه آن سپه کینهخواه
گشادند بازو بدان پهلوان
بدان تا بگیرند او را روان
ز هر سو به شمشیر و گرز و کمند
کمین ساخته بر یل دیوبند
سپهدار آورد شمشیر تیز
درافکند در عادیان رستخیز
سر و دست و سینه فتاده نگون
به یک دم روان کرد سیلاب خون
همه چاک افکند در سینهها
همی کرد بیرون ازو کینهها
به خون درفتادند سر پرشتاب
چو گوئی که افتد به دریای آب
همی تخم افکند پرخاشخر
همه آبش از خون و بارش ز سر
بسی کشته افکند از ناگهان
درافکند طعمه پی کرکسان
سپهبد تن یکه در کارزار
درافکند از عادیان صد سوار
بسی خسته از رزم برگشته شد
دلیران جنگی همه کشته شد
چنین تا غراب شب آمد پدید
ازین آشیان باز خور برپرید
به گیتی بگسترد یال سیاه
ز ماهی سیه گشت تا برج ماه
کشیدند گردان عنانها ز چنگ
بشستند از جنگ و پیکار چنگ
سپهبد چو شیر سراپا به خون
بیاغشته و دشمنان سرنگون
بیامد از آن دشت آوردگاه
پذیره شدش زود تسلیم شاه
بدو آفرین فراوان بخواند
به تارک برش نیز گوهر فشاند
که در رزم، شاهی و در بزم، ماه
فروزنده از تو نگین و کلاه
پس از خوان دگر ساقی آورد می
نوازنده شد بربط و چنگ و نی
ز رامشگران نغمه نای و رود
به ناهید و زهره رسیده سرور
صراحی شده چشم غم خونفشان
ز سرگشتگی داد ساغر نشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، توصیفی از یک نبرد حماسی و جنگاورانی چون سام نریمان و طلاج جادو ارائه شده است. سام با سربازانش و تمامی تجهیزات جنگی خود به میدان رزم میآید و برای دفاع از سرزمینش آماده میشود. زمین به خاطر هیاهو و جنگ به لرزه درمیآید و دو جنگآور با یکدیگر به مبارزه پرداخته و قدرت و مهارت خود را نمایش میدهند.
طلاج، جادوگر بزرگ، به سام به شدت حمله میکند و سعی در شکست او دارد، اما سام با شجاعت و ارادهای قوی، با او مقابله میکند. در این نبرد، توصیفاتی از سلاحها و تجهیزات هر دو طرف و نیز توصیف окружающие میدان جنگ ارائه شده است.
نبرد از شدت و سرعت بسیاری برخوردار است و سرانجام سام با قدرت و ارادهی خود بر دشمن غلبه میکند. او دشمن را به زمین میزند و هر چه در توان دارد برای پیروزی و حفظ شرف و ناموس کشور خود به کار میگیرد. در نهایت، روزگار به نفع او رقم میخورد و جشن پیروزی بر پا میشود.
این روایت نمایشی از شجاعت، قدرت و جوانمردی در جنگهای حماسی و تلاش برای حفظ سرزمین و آبروست.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید به نقطهای طلایی و با ارزش میرسد، زمین را در تمام زیباییها و شگفتیهایش اندازهگیری میکند.
هوش مصنوعی: شاه شنگ به خاطر نور زیاد، به سمت او سبک و راحت شد و رنگ ماه هم تحت تأثیر این نور تغییر کرد.
هوش مصنوعی: کسی که از قوم شدادیان به میدان جنگ آمده، به قدری قوی و شجاع است که تمامی افراد عادی و معمولی را به چالش میکشد.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس او، به خودتان سلاح بزنید و صورتهایتان را فراخ و مجهز کنید.
هوش مصنوعی: تختی را بر روی چهار پایه بنام پیل قرار دادند، و به خاطر رنگ آن تخت، دنیا مانند رنگ نیل (آبی) شد.
هوش مصنوعی: از میان سیصد من، یکی سپر گرفته و خود را مانند گنبدی زرین بر سر دارد.
هوش مصنوعی: یکی از وسایل مرگبار، تیغی بسیار تیز و زهرآلود است که به اندازهای ارزشمند و زیباست که با زر و یاقوت به زیور آراسته شده است.
هوش مصنوعی: شخصی بر ابرهای پرباران سوار است و صدای خندهاش به گوش میرسد، در حالی که نیرویی قوی در دستانش احساس میشود.
هوش مصنوعی: ابر در حال بارش است و مانند یک دیو بزرگ و ترسناک در آسمان قرار دارد.
هوش مصنوعی: تمامی جنگجویان به او پشت و پناه دادهاند و همچون نیزهدارانی آماده برای مبارزه، او را محاصره کردهاند.
هوش مصنوعی: زمین به شدت از صدای بوق و کوس به لرزه درآمد و زمین به خاطر غبار و گرد و خاک تاریک شد، مانند چوب آبنوس.
هوش مصنوعی: زمانه همه اسبها را به تنگنای خود کشیده و لشکر دشمن آماده نبرد شده است.
هوش مصنوعی: تو میگویی که زمین را تاریکی فراگرفته و این تاریکی از مه شروع شده و به سوی ماه هم رسیده است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که دنیا پر از آهن و سختی است، یا مانند کوه البرز که در زرهای از استحکام و استواری قرار دارد.
هوش مصنوعی: چون سام نریمان، چنین سپاهی را در میدان جنگ مشاهده کرد که با عدالت و مهارت رهبری میشود.
هوش مصنوعی: ساز جنگ را به دوش بینداز و در میان خود، تاجی از طلا بر سر بگذار.
هوش مصنوعی: این فرد به جنی میگوید که من جایی میروم و در این مسیر از شجاعت و قدرتی که دارم، نخواهیم گذشت.
هوش مصنوعی: من خود را به تنهایی آماده نبرد کردهام، و مانند لالهای که از خونش زاده میشود، این چنگ را میسازم.
هوش مصنوعی: با قدرت خدایی که جان را میافریند، نمیتوانم در غرب زمین تنها بمانم.
هوش مصنوعی: من پرچم آبی را به زمین میزنم تا بفهمی که تمام زندگیام در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم در عرصه جنگ به تلاشم ادامه دهم، نمیگذارم هیچ زمانی در افکار ناپاک و منفی بمانم.
هوش مصنوعی: او چند جام شراب قرمز نوشید و سپس به جنگیدن آماده شد.
هوش مصنوعی: پهلوان مرد از افراد معمولی درخواست کرد که از میان جنگجویان، حریف و رقیبی را برای مبارزه انتخاب کنند.
هوش مصنوعی: یک مرد غمگین و ترسیده به میدان جنگ وارد شد و به خاطر وحشتی که از دشت جنگ داشت، لرزید.
هوش مصنوعی: سودای سیاه را در میدان زندگی رها کن، چرا که اثرات ناگوار آن همچون گرد و غبار، بر آسمان دنیا سایه میافکند.
هوش مصنوعی: تمام فضای میدان تحت تأثیر شکست قرار گرفت و به طوری که زمین کاملاً تاریک و ناامید شد.
هوش مصنوعی: یک جادوگر به نام طلا وجود داشت که با جادوهایش در هر جا که میرفت، شوق و خوشحالی را پخش میکرد.
هوش مصنوعی: به زودی از کوه آهنربا، نیرویی به کمک رزمندگان پرقدرت میآید.
هوش مصنوعی: شخصی قد بلند و بدنی قوی دارد، به طوری که شکلی ترسناک و پرقدرت دارد.
هوش مصنوعی: با موی ژولیدهات که شبیه به جنگل است، به گونهای فریبنده و جادویی، افکاری عمیق و جدی در ذهنت وجود دارد.
هوش مصنوعی: او تنش را با لباسی از چرم شیر و پلنگ پوشانده است که از عمق دریای بیپایان نهنگ به دست آمده است.
هوش مصنوعی: نشسته بر روی فیل، همانند کوهی است که زمین زیر پایش خسته و ناامید است.
هوش مصنوعی: یک تکه آهنربا به شکل زیبا تراشیده شده و در دستان شخصی دستفروش قرار دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که به سختی و مقاومتی سنگین تبدیل شوم، اما ویرانی و نابودی که از این سختی به بار میآید، بینهایت بیشتر از آن چیزی است که تصور میشود.
هوش مصنوعی: چنین گفت با پسر شداد: هیچ کاری نکن که به یاد جنگ بیفتی.
هوش مصنوعی: من مانند سنگی دست بسته، ناگهان سام را به محیط تو میآورم.
هوش مصنوعی: ببین چگونه به جنگ میروم، و دنیا را به تاریکی میبرم با سوارم.
هوش مصنوعی: در پاسخ به او گفتم که این زمان به شدت احساس کردم که ای با استعداد، جادو و زیبایی را به وضوح مشاهده کردهای.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی سام یل را به دست بیاوری، زمان به عدالت و آرامش میرسد.
هوش مصنوعی: هر چه بخواهی از دنیا به تو میدهم و بابت آن با جان و وجودم قدردانی میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی طلا را شنید، فیل برافراشت و میدان از ترس او لرزید و لرزان شد.
هوش مصنوعی: وقتی آتش به میدان آمد، آنقدر با شدت و حرارت跳 و خیز کرد که گویی آتش خودش به خاطر بدگمانی از آنجا میگریخت.
هوش مصنوعی: از چشمان و دهان، آتش به بیرون آمده است و بر اثر آتشِ زمان، رنگ لبها سرخ شده است.
هوش مصنوعی: یکی فریاد زد به سوی سام تا ببینی که در میدان نبرد چه خبر است.
هوش مصنوعی: یه قهرمان جنگجو به او نزدیک شد، اما هیچگونه اطلاعی از آن سنگ آهنربا ندارد.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای بزرگترین بدکردار، ببینم که در میدان جنگچه کار میکنی.
هوش مصنوعی: من را سام نریمان مینامیدند، اما سرنوشت بر من غلبه کرده و مرگ بر من چیره شده است.
هوش مصنوعی: من در میدان نبرد با دشمنانی قوی و قدرتمند روبرو هستم، نه با کسانی مانند تو که بزرگ و کینهتوز هستند.
هوش مصنوعی: من به خاطر او به این میدان نبرد آمدم تا از خون خود برای زیبا ساختن چهرهاش رنگ بزنم.
هوش مصنوعی: او به او گفت: "من جادوگری ویژه هستم که گاهی به شکل انسان ظاهر میشوم و گاهی به شکل شیطانی."
هوش مصنوعی: از مرز چیپا به این کار آمدم، چون میخواهم از طرف تو کار را تمام کنم.
هوش مصنوعی: من به کمک قدرت و نیرویی مانند شداد، به سوی تو آمدم، مانند بادی که به سرعت و ناگهانی میوزد.
هوش مصنوعی: من در لحظهای، حتی یک دمی، اجازه نمیدهم که امانت را به دست کینه بسپاری؛ چون در آن لحظه، از پشت زین تو را به زمین میزنم.
هوش مصنوعی: میخواهم دستانت را به جنبش باد ببندم و تو را به سمت شداد، پادشاه عاد ببرم.
هوش مصنوعی: او در این جهان بزرگ، مثل یک خداوندی است که پری را خلق کرده است، مانند قدرت و صلابت شیر نر.
هوش مصنوعی: سام از این سخن خوشحالی و شگفتی کرد و به او گفت که ای بدنام.
هوش مصنوعی: خداوندی که حاکم بر جهان است، داوری است که روزی تمام بندگان را بهطور کامل میدهد.
هوش مصنوعی: بدگمان نباش و راستگویی را در پیش بگیر، از خالق جهان به فکر فرو رو و به اندیشه مشغول شو.
هوش مصنوعی: شایسته است که کسی را در دنیا ستایش کنیم که وجودش بر تمامی زمین و زمان آشکار است.
هوش مصنوعی: به او گفت که طلا را پیش بیاور، زیرا نمیتوان در جنگ تعلل کرد.
هوش مصنوعی: جنگجو به میدان نبرد آمده و با هیاهو و شور و شوق، زودتر از دیگران به پیش یلان میرود.
هوش مصنوعی: ببینم تو چه چیزی برای نشان دادن داری که میگویی من همان پهلوان زابلی هستم.
هوش مصنوعی: برو ای سام جنگجو، مثل فیلهای مست که طلا را بر سر چماق خود دارد، به میدان نبرد ببر.
هوش مصنوعی: نخستین حمله به شکل یک ضربه سخت و سنگین بود، مانند حمله دیوان مازندران.
هوش مصنوعی: یک جنگجوی قوی و بیباک، وزنی سنگین و باارزش را بر روی یک مغان آهنی قرار داد.
هوش مصنوعی: سپهبد با قدرت و شدت به صف جلو رفت و او را به خود جذب کرد و از دست دیگران کشید.
هوش مصنوعی: سوار سام که به میدان آمد، ناگهان متوجه شد که کار او در جنگ چقدر عجیب و غیرمنتظره است و کنترل او از دست خارج شده است.
هوش مصنوعی: طلای پرخاشگر بیرون آمده و گرزی که به دست سام است، از سپر خود درآورده و آماده نبرد شده است.
هوش مصنوعی: دیو جنگی دوباره به میدان جنگ برگشت و فریادی سر داد.
هوش مصنوعی: سپهبد با قدرت و شجاعت خود در میدان جنگ، سنان خود را به جلو پرتاب کرده و کنترل اوضاع را به دست میگیرد.
هوش مصنوعی: سوار با نیزه به سوی دشمن حمله کرد و در این حین، خود را در مقابل او آماده دفاع کرد.
هوش مصنوعی: سپر به طور محکم به نیزه چسبیده و از آنجایی که نیزه به شدت بیرون آمده، حالا نازک و لخت شده است.
هوش مصنوعی: شیر با شمشیر به دشمن حمله کرد و برای حفاظت از خود، سپری در جلو داشت تا از خطرات در امان بماند.
هوش مصنوعی: وقتی شمشیر به سپر برخورد کرد، آنقدر به سپر چسبید که دیگر نتوانست از دستگیرهاش جدا شود.
هوش مصنوعی: قدرت و شجاعت یک دلاور در مقابل حوادث و چالشها به گونهای است که گاهی زمانه به راحتی او را از دست میدهد. در واقع، این فرد در سختیها و نبردها از خود شجاعت نشان میدهد، اما با وجود این، ممکن است در لحظهای تمامی تلاشهایش نادیده گرفته شود و آنچه که به دست آورده، از او خارج شود.
هوش مصنوعی: سام، سوار شگفتانگیز، در میدان جنگ حیرتزده و بیخبر از ماجرا باقی ماند.
هوش مصنوعی: چرا این حفاظ دشمن جان ماست در واقع این سنگی است که میتواند ما را آسیبپذیر کند.
هوش مصنوعی: بار دیگر طلا به جنگ برخاست و بهحدی که از اطراف او دنیا به رنگ کبود درآمد.
هوش مصنوعی: وقتی او با گرزی سنگین به سرش حمله کرد، او را به زمین انداخت و از سر خود بر داشت.
هوش مصنوعی: وقتی آن مرد شجاع با پولاد (زره) از میدان رفت، سرآن فرماندهٔ دلیر بیپناه و بدون دفاع شد.
هوش مصنوعی: طلایهدار با خندهای به پهلوان نگریست، زیرا از این رفتار و حالت تو، روحش تیره و مکدر شده است.
هوش مصنوعی: به میدان جنگ آمده است تا دلیل و بهانهای برای نبرد داشته باشد، تو چه دلیلی برای مقابله داری؟
هوش مصنوعی: سپهبد از حرفهای گفته شده ناراحت شد و در نتیجه کمان را بالا برد و تیر را آماده شلیک کرد.
هوش مصنوعی: چون باران بهاری آغاز میشود، کمان نیز پر از تیرهای طلا میشود و به وضوح قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: دنیا را به خاطر تیرها تیره و تار کرد و پیکانها را به سمت آن نر شیر پرتاب کرد.
هوش مصنوعی: همه تیرها از کمان آویزان شدهاند، زیرا آن دیو جادو بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: تیر در کمر او اثر نداشت و دل سام پرخاشگر به شدت تنگ شد.
هوش مصنوعی: طلای مانند دود به سرعت در حال حرکت و فرار است و هر یک از سلاحهای فرمانده را میگیرد و با خود میبرد.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ هیچ سلاحی برای او نماند و دلش گفت که این نبرد برای من، شوق و لذتی شده است.
هوش مصنوعی: سپس باید اقدام کنی و شجاعت را به نمایش بگذاری تا به سرعت چیزی را که میخواهی به دست آوری.
هوش مصنوعی: او با قدرت و توانایی خود، دستش را به کمرش گذاشت و در عمل، نشان از قدرت و استعدادش داد.
هوش مصنوعی: زمانی که او با قدرتی شگرف به سمت آن شخص حمله کرد، مانند صدای غرش یک فیل، او به شدت به حرکت درآمد و به دو طرف کشیده شد.
هوش مصنوعی: او بر زمین افتاد و به حالت پستی درآمد، مانند فیل مستی که از اسب پایین میآید.
هوش مصنوعی: او در تلاش بود که سر خود را جدا کند و با خون سرخ، تمام بدنش را رنگین کند.
هوش مصنوعی: هنگامی که طلای جادو ناپدید شد، او به چهار سو نگاه کرد اما نتوانست او را پیدا کند.
هوش مصنوعی: در همان زمان که پسر شدا د به سن تمایل رسید، عادل به میدان نبرد قدم گذاشت.
هوش مصنوعی: بشتابید ای لشکر، مانند دریای چین، که تمامی پهلوانان غرب زمین در حال حرکت هستند.
هوش مصنوعی: با نیزه و شمشیر و تیر در دست، به مبارزه با آن شیر قوی برگشتند.
هوش مصنوعی: یک گروه به دشمن حمله کردند و در نتیجه دنیا پر از پرها و تیرهای پرتاب شده شد.
هوش مصنوعی: سپهبد با خشم و کینهای در دل، به آرامی و پنهانی وارد میدان شده است. او عزم جزم دارد و به شدت تصمیم گرفته است که اقدام کند.
هوش مصنوعی: ناگهان خورشید از یک سمت طلوع کرد و شمشیری را به آن وجود پاک هدیه داد.
هوش مصنوعی: وقتی شمشیر سام در دستش قرار گرفت، او وارد میدان نبرد شد.
هوش مصنوعی: او خود را به دل سپاه انداخت و به قدری از گرد و غبار اسبش جهان را تاریک کرد که همه جا را پوشاند.
هوش مصنوعی: سردار تنها به میدان جنگ آمد، همانند تیغی که زهر بر آن زده شده و در دستش قرار دارد.
هوش مصنوعی: سواری از سمت مغرب به او حمله کرد و به مانند خورشید درخشان بر افروخت.
هوش مصنوعی: سامش از او پرسید که نام تو چیست، زیرا بر دست و تیغ تو باید گریست.
هوش مصنوعی: سهیل به نامی پاسخ داد که من سر ماه را در دام میگیرم.
هوش مصنوعی: من از قوم شداد نیستم که دیوانهوار پرستش یزدان کنم، بلکه از دریا نهنگان را میگیرم و در دست میفشارم.
هوش مصنوعی: من از چنگال اژدها جان را نجات میدهم و هیچکس نمیتواند از دست من رها شود.
هوش مصنوعی: چرا به سمت غرب آمدی و بدنت را در این دشت خطرناک رها کردی؟
هوش مصنوعی: متأسفانه از قدرت و زیبایی و جلوه خودت غافل شدهای و برای آن ارزشی قائل نیستی.
هوش مصنوعی: ناگهان مرگ بر تو مستولی شد، در حالی که هیچ گلی از بهار زندگیات نچیده بودی.
هوش مصنوعی: سرکرده ی جنگجو به او گفت: در میدان نبرد، خوب نیست که زیاد صحبت کنی.
هوش مصنوعی: اگر وارد میدان جنگ شوی، در نبرد واژهها، باید با زبانی تند و برنده سخن بگویی.
هوش مصنوعی: دیگر دنبال راه حل نگرد، برگرد که تا زمانی که من در این نبرد قرار دارم، راهی برای فرار نیست.
هوش مصنوعی: سهیل به او پاسخ داد که تو تنها هستی و دشمنان زیادی به دور و بر تو هستند.
هوش مصنوعی: من برای جان تو دلم پر از درد است، چرا که ناگهان ممکن است از آنها آسیب ببینی.
هوش مصنوعی: هنوز جوانی و تجربیات زیادی از جهان نداری، که به راستی روزها و شبهای زیادی را باید مشاهده کنی و درک کنی.
هوش مصنوعی: پدر شداد، که از قوم عاد بود، در واقع بسیار شگفتانگیز است، به ویژه اینکه او سرشتی پاک داشت.
هوش مصنوعی: پیامبری به سمت کوه بلور فرستاده شده است، همانطور که صدای جنگی به گوش میرسد و در نتیجه قدرتی از آنجا بهوجود میآید.
هوش مصنوعی: وقتی به آن شخص نزدیک شوی، نمیتوانی از او فاصله بگیری؛ حتی اگر قوی و نیرومند باشی، او همچنان تسلط خود را بر تو دارد.
هوش مصنوعی: اگر مانند بهرام در آسمان ظاهر شوی، از چنگال او رهایی نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: نهنگها را به خود میکشد و در آغوشش میپیچد، سپس آنها را به سمت خورشید میبرد و میسوزاند.
هوش مصنوعی: نهنگی در زمان خود خورشید را میدید و به همین ترتیب رشد میکرد.
هوش مصنوعی: سوار ماهر و جنگجو با مهارتهای ویژهاش به دشمن حمله میکند و به او ضربه میزند، به طوری که او به زمین میافتد و شکست میخورد.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی با او دشمنی کنی در حالی که همه زخمها را بر چهرهات میزنی؟
هوش مصنوعی: از این جنگ دست بکش و مسیرت را به سمت مرزهای ایران تغییر بده.
هوش مصنوعی: سپس سالار سام به خداوند گفت که صبح، به زودی به شام خواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر به موری که کوچک و ضعیف است، نیرویی مانند شیر نر داده شود، حتی موری که دستکم گرفته میشود، میتواند مانند پشهای در مقابل فیل، دلیر و شجاع باشد.
هوش مصنوعی: کس کوچکی از الماس به دشمن میدهد تا با آن، جهانی را به خشم درآورد و از پا بیفکند.
هوش مصنوعی: او به آبی میدهد حرارتی چنین که آتش را به شرمندگی میکشاند.
هوش مصنوعی: لحظهای تند و تیز میوزد که به وسیله آن، شمشیر مرگ میتواند همه چیز را از پای درآورد و ریشهها و جوانهها را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: من که از تمامی بندگان ناتوانترم، اما خداوند به من قدرتی داده که سرم را به آسمان میبرد.
هوش مصنوعی: نباید در غرب زمین تنها بمانم، باید به فرمان خداوندی که جان را آفریده، عمل کنم.
هوش مصنوعی: در اینجا فرماندهی بر سپاه آمده است و گروهی از افرادی که دشمنی دارند، گرد آمدهاند.
هوش مصنوعی: بازوها را به سوی آن پهلوان گشادند تا او را بگیرند و مهارش کنند.
هوش مصنوعی: از هر سوی، به وسیله شمشیر، گرز و کمند، خطراتی برای قهرمان دیوبند فراهم شده است.
هوش مصنوعی: فرمانده، شمشیر تیز را به میدان جنگ آورد و در برابر دشمنان قرار داد.
هوش مصنوعی: سر و دست و سینه در یک لحظه به زمین افتاده و سیلاب خون جاری شده است.
هوش مصنوعی: همه دردها و زخمها را در دلها فرود میآورند و کینهها را از دلها بیرون میرانند.
هوش مصنوعی: به سرعت و با شدت به خونی غرق شدند، گویی که کسی به دریا پرتاب شده باشد.
هوش مصنوعی: او با شدت و قدرت خود، هر بذر و تخمی را که میکارد، از خون و رنجها و سختیها آب میخورد و محصولش از سر و فکر او رشد میکند.
هوش مصنوعی: بسیاری را بهخاطر ناگهانی بودن حادثه، بیخبر قربانی کرده است و طعمهای برای درندگان شده است.
هوش مصنوعی: سپهبدی که خود در میدان جنگ است، از میان عادیها صد سوار را به زمین میزند.
هوش مصنوعی: پس از نبردی سخت و پرمخاطره، دلیران جنگی که از میدان جنگ برگشتند، همه به شدت خسته بودند و بسیاری از آنها جان خود را از دست داده بودند.
هوش مصنوعی: ساعت شب که شد، پرنده از این لانه بیرون آمد و پرواز کرد.
هوش مصنوعی: یال سیاه که به پهنای جهان گسترده شده، به خاطر ماهی سیاه، به بلندی برج ماه تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: آنها افسارها را از دست رها کردند و از نبرد و جنگ دست کشیدند.
هوش مصنوعی: سپهبد مانند شیری که تمامی بدنش به خون آغشته شده، در حال نبرد است و دشمنانش در حال سقوط و شکست هستند.
هوش مصنوعی: از آن دشت نبرد، خبری رسید و او به سرعت تسلیم فرمانروای خود شد.
هوش مصنوعی: برای او بسیار ستایش بکنند و بر سرش جواهر بپاشند.
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، تو مانند یک شاه با قدرت و شجاعت میدرخشی، و در مجالس شادمانی و جشن، چهره تو مانند ماهی روشن و تابناک است که همه را مجذوب میکند. تو در دلها نقش و زیبایی خاصی داری، همچون نگین در کلاه یک پادشاه.
هوش مصنوعی: پس از آنکه سفرهای دیگر از شراب آوردند، نوازنده شروع به نواختن کرد و سازهایی چون بربط، چنگ و نی را به صدا درآورد.
هوش مصنوعی: از هنرمندان و موسیقیدانان، نغمههای دلنواز به ستارههای آسمان، ناهید و زهره، رسیده است و خوشحالی و شادی به همراه آورده است.
هوش مصنوعی: چشمان پر از غم مانند شرابی سرخ و خونی شدهاند، که از سرگشتگی و ناامیدی، نشان از پریشانی و درد میدهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.