ما بدرگاه تو از کوی نیاز آمده ایم
بهوایت زره دور و دراز آمده ایم
قدحی آب که بر آتش ما افشاند
که درین بادیه با سوز و گداز آمده ایم
بینوا گرد عراق ارچه بسی گردیدیم
راست از راه سپاهان بحجاز آمده ایم
غسل کردیم بخون دل و از روی نیاز
بعبادتگه لطفت بنماز آمده ایم
تا نسیم سمن از گلشن جان بشنیدیم
همچو مرغ سحری نغمه نواز آمده ایم
بیش ازین برگ چمن بود چو بلبل ما را
شاهبازیم کنون کز همه باز آمده ایم
همچو محمود نداریم سر ملکت و تاج
که گرفتار سر زلف ایاز آمده ایم
تا چه صیدیم که در چنگ پلنگ افتادیم
یا چه کبکیم که در چنگل باز آمده ایم
برگ خواجو اگر از لطف بسازی چه شود
کاندریم راه نه با توشه و ساز آمده ایم



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی از نیاز و درخواست است. شاعری به درگاه خداوند آمده و از مشکلات و سختیهای خود سخن میگوید. او از مسیری دشوار و پر از درد و فراق عبور کرده و در جستجوی رحمت و لطف divine است. با استفاده از تصاویر زیبا و نمادهای مختلف، همچون مرغ سحر، بلبل، و شاهباز، شاعری احساسات خود را نسبت به زیبایی و لطافت الهی ابراز میکند. او به عدم داشتن قدرت و ثروت اشاره میکند و در نهایت تأکید میکند که بدون هیچ توشهای آمده است، تنها با امید به رحمت خداوند.
ما از روی نیاز به نزد تو آمدهایم، به هوای تو از راهی دور و طولانی آمدهایم.
کاسهای آب کجاست که بر آتش ما ریزند، چراکه با سوز درون به این مکان گام نهادیم.
گرچه بسیار دردمندانه در عراق گشتیم، اما سرانجام مستقیم از اصفهان به سمت حجاز آمدیم.
با خون دلمان غسل کردیم و از سر نیاز و به امید لطفت در عبادتگاه تو به نماز ایستادیم.
هوش مصنوعی: وقتی نسیم ملایم و خوشبو از باغ جان را حس کردیم، مانند پرنده سحر، با نغمهای دلانگیز و دلشاد آمدهایم.
گرچه چون بلبلی در میان سرسبزی و چمن بودیم، اما امروز چون شهبازی شدیم که از همه آنها گذر کردیم.
هوش مصنوعی: ما همچون محمود، پادشاه بزرگ، در سرزمین خود تاج و تخت نداریم و به خاطر زیبایی موهای ایاز به اینجا آمدهایم.
چون شکاری هستیم که در چنگال پلنگ افتادهاست، و همچون کبکی هستیم که باز او را به پنجه گرفته.
چه میشود اگر با لطف خودت، خواجو را به سامان برسانی؟ چرا که ما بدون رهتوشه پای در راه تو نهادیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صنما ما ز ره دور و دراز آمدهایم
بهسر کوی تو با درد و نیاز آمدهایم
گر ز نزدیک تو آهسته و هشیار شدیم
مست و آشفته به نزدیک تو بازآمدهایم
آمدستیم خریدار می و رود و سرود
[...]
روی بنمای که پیشت به نیاز آمده ایم
در جهان جز غم تو از همه باز آمده ایم
طاق ابروی تو محراب دل و جان منست
زان به اخلاص دل آنجا به نیاز آمده ایم
قلب راه غم عشقم ز سر صدق و صفا
[...]
تا به سودای تو از راه دراز آمدهایم
ناز میکن که به صد گونه نیاز آمدهایم
نازنینی تو اگر ناز کنی میرسدت
ما گدایان به نیاز از پی ناز آمدهایم
از غمت سوخته و طالب درمان نشده
[...]
بینیازی تو و ما بهر نیاز آمدهایم
رفته بودیم ز کوی تو و باز آمدهایم
روی دل در طرف زاویهٔ تحقیق است
ما بر این رو[ی] نه بر وجه مجاز آمدهایم
دوش الطاف تو چون بندهنوازی میکرد
[...]
ما بسی مرحله دور و دراز آمده ایم
تا کنون بر در اینخانه فراز آمده ایم
در این خانه مبندید به رخساره ما
که بدین در زره عجز و نیاز آمده ایم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.