گنجور

 
خواجوی کرمانی

آفتابست یا ستاره ی بام

که پدید آمد از کناره ی بام

ماه در عقرب و قصب بر ماه

شام بر نیمروز و چین در شام

نام خالش مبر که وحشی را

طمع دانه افکند در دام

خیز تا می خوریم و بنشانیم

آتش دل بآب آتش فام

باده پیش آر تا فرو شوئیم

جامه ی جان بآب دیده ی جام

می جوشیده خور که حیف بود

پخته در جوش و ما بدینسان خام

عاقلان سرّ عشق نشناسند

کاین صفت نبود از خواص و عوام

عشق عامست و عقل خاص ولیک

چکند خاص با تقلّب عام

شمع مجلس نشست خیز ندیم

مه فرو رفت می بیار غلام

دشمنانرا بکام دوست مخواه

دوستانرا مدار دشمن کام

چون بر آری ببام پندارند

که سهیلست یا سپیده ی بام

با رخت هر که ماه می طلبد

نیست در عاشقی هنوز تمام

سرو با اعتدال قامت تو

نا تراشیده ئیست بی اندام

نام خواجو مبر که ننگ بود

اگر از عاشقان بر آید نام

 
 
 
ربات تلگرامی عود
شهید بلخی

عیب باشد به کار نیک درنگ

گر شتاب آمد ای رفیق ملام

عاقبت را هم از نخستین بین

تا به غفلت گلو نگیرد دام

فرخی سیستانی

دوش تا اول سپیده بام

می همی خورد می به رطل و به جام

با سماعی که از حلاوت بود

مرغ را پایدام ودل را دام

با بتانی که می ندانم گفت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
مسعود سعد سلمان

رام روز است بخت و دولت رام

ای دلارام خیز و در ده جام

ز آن قنینه یکی قدح پر کن

همچو کبک دری یکی بخرام

کام ران و جهان به لهو گزار

[...]

وطواط

ای بملک تو زینت ایام

وی ز تیغ تو نصرة اسلام

بندهٔ حل و عقد تو فلک

سخرهٔ امر و نهی تو ایام

دل پاک تو مجمع دانش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه