گنجور

 
خواجوی کرمانی

ز حال بی خبرانت خبر نمی باشد

بکوی خسته دلانت گذر نمی باشد

ز اشک و چهره سیم و زر شود حاصل

ولیک چشم تو بر سیم و زر نمی باشد

سری بکلبه ی احزان ما فرود آور

گرت زناله ی ما دردسر نمی باشد

دو هفته هست که رفتی ولی بنامیزد

مه دو هفته ازین خوبتر نمی باشد

نه ز آب و خاک مجسّم که روح پاکی از آنک

بدین لطافت و خوبی بشر نمی باشد

بشب رسید مرا روز عمر بیتو ولیک

شب فراق تو گوئی سحر نمی باشد

توام جگر مخور ارزانک من خورم شاید

که قوت خسته دلان جز جگر نمی باشد

بحسن خویش ترا چون نظر بُود چه عجب

گرت بجانت خواجو نظر نمی باشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode