کارم از دست دل فرو بستست
عقلم از جام عشق سر مستست
زلف او در تکسّرست ولیک
دل شوریده حال من خستست
با دلم کس نمی کند پیوند
بجز از حاجبش که پیوستست
هر کجا در زمانه دلبندیست
دل در آن زلف دلگسل بستست
یا رب این حوری از کدام بهشت
همچو مرغ از چمن برون جستست
با منش هر که دید می گوید
فتنه بنگر که با که بنشستست
عجب از سنبل تو می دارم
که چه شوریده ی زبر دستست
دل ریشم چو در غمت خون شد
مردم دیده دست ازو شستست
گرچه بگسسته ئی دل از خواجو
بدرستی که عهد نشکستست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بخدایی که قمّۀ گردون
زیر بار جلال او پستست
عیسیی مضمرست در هر باد
که ز درگاه امر او جستست
بر بساط کمال لم یزلش
[...]
تا دل من به دوست پیوستست
سورها گرد سر من بستست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.