شامش از صبح فروزنده در آویخته است
شبش از چشمه ی خورشید برانگیخته است
گوئیا آنک گلستان رخش میآراست
سنبل افشانده و بر برگ سمن ریخته است
یا نه مشاطه ز بیخویشتنی گرد عبیر
گرد آئینه چینش بخطا بیخته است
تا چه دیدست که آن سنبل گل فرسا را
دستها بسته و از سرو در آویخته است
نتوان در خم ابروی سیاهش پیوست
آنک پیوند من سوخته بگسیخته است
تا زدی در دل من خیمه باقبال غمت
شادی از جان من غمزده بگریخته است
جان خواجو ز غبار قدمت خالی نیست
زانک با خاک سر کوت بر آمیخته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و تأثیرات عاطفی عشق و غم میپردازد. شاعر به طور شاعرانه از صبح و شب صحبت میکند و این دو را به زیباییهای مختلفی از طبیعت و عشق نسبت میدهد. او به تصویر کشیدن گلها و سنبلها اشاره میکند و به عشقش که همچون مشاطهای در حال آرایش اوست، اشاره میکند. شاعر بر جدایی و غم عشقش تأکید دارد و از دلشکستگی و سوختن پیوندهای عشقی میگوید. در نهایت، او ابراز میکند که زندگیاش در سایهی عشقش قرار دارد و با غبار قدم محبوبش آمیخته شده است.
هوش مصنوعی: شامش مانند صبحی درخشان است و شبش تحت تأثیر چشمهی نور خورشید زنده شده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که گلستان زیبای چهرهاش را با گل سنبل زینت بخشیده و بر روی برگهای سمن نیز گلها پراکنده شده است.
هوش مصنوعی: شاید تنها به خاطر از دست دادن خود، آرایشگر زیبا در اطراف آینه با عطر و بوی خاص چهرهاش را بیدقت به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: این ابراز احساس میکند که نمیدانیم چه چیزی باعث شده که گل زیبا و خوشبو که به طور طبیعی باید آزاد و سرزنده باشد، دستهایش بسته شده و از درخت سرو آویزان شده است. این وضعیت نشاندهندهی غم و ناامیدی میتواند باشد، بهطوری که زیبایی و شادابی در یک موقعیت ناخوشایند قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم به زیبایی و جذابیت خم ابروی او دست بیابم، زیرا رابطهام با او به پایان رسیده و از هم گسسته است.
هوش مصنوعی: وقتی که غم تو در دل من جا گرفت، شادی و خوشحالی از وجودم فرار کرد.
هوش مصنوعی: وجود خواجو از غبار قدمت خالی نیست، زیرا او با خاک سر خود در آمیخته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
راحت و محنت عالم به هم آمیخته است
گوهر تجربه در خاک سفر ریخته است
هر کجا خار و گلی دست و گریبان بینی
حسن و عشق است که با یکدگر آمیخته است
برگرفته است ز خاکستر دوزخ مشتی
[...]
نگه مست تو کار عجب آموخته است
خاک میخانه و مسجد به هم آمیخته است
شیخ سجاده به بیرون درآویخته است
دل محراب ز قندیل فرو ریخته است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.