گنجور

 
خواجوی کرمانی

این چه با دست کزو بوی شما می شنوم

وین چه بویست که از کوی شما می شنوم

مرغ خوش خوان که کند شرح گلستان تکرار

زو همه وصف گل روی شما می شنوم

از سهی سرو که در راستیش همتا نیست

صفت قامت دلجوی شما می شنوم

پیش گیسوی شما راست نمی آرم گفت

آنچه پیوسته ز ابروی شما می شنوم

چشم آهو که کند صید پلنگ اندازان

عیبش این لحظه ز آهوی شما می شنوم

شرح آن نکته که هاروت کند تفسیرش

ز آن دو افسونگر جادوی شما می شنوم

نافه ی مشک تتاری که ز چین می خزد

بویش از سلسله ی موی شما می شنوم

آن سودای که بود نسخه ی آن در ظلمات

شرحش از سنبل هندوی شما می شنوم

حال خواجو که پریشان تر ازو ممکن نیست

مو بمو از خم گیسوی شما می شنوم