این غزل یک دو نوبت از سر سوز
بلبلی باز گفت در نوروز
کای گل تازه روی خندان لب
وی دلارای بوستان افروز
گر بدانستمی که فرقت تو
اینچنین صعب باشد و دلسوز
از تو خالی نبودمی یکدم
و زتو دوری نجستمی یک روز
من چنین از تو دور و بر وصلت
خار سر تیز از آن صفت پیروز
در دلم زان دراز سوختنیست
این همه زخم ناوک دلدوز
گل بخندید و گفت خامش باش
واتش دل زخار بر مفروز
اگرت هست برک صحبت ما
دیده ی باز را بخار بدوز
بر کناری برو چو چنگ بساز
در میانی بیا چو عود بسوز
هر که دارد سر محبت تو
گو ز خواجو بیا و عشق آموز
وین گهرها که می کند تضمین
یک بیک می گزین و میاندوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مبارک تر از ستارۀ روز
صدمۀ آفتاب صدر افروز
عقل تو علم بین و علم گشای
طبع تو جود و رز و جود آموز
شست آذر مه از کمان هوا
[...]
آنکه در حکم او بود شب و روز
برفشاند به روی گنبد گوز
عدل شمعی بود جهان افروز
ظلم شه آتشی ممالک سوز
هست ایام شمس دین نوروز
هست بر کامها دلش فیروز
روز حاسد ز کین او چون شب
شب ناصح ز مهر او چون روز
چرخ بیدادگر ز هیبت او
[...]
ای بر اعدا و اولیا پیروز
در مکافات این و آنشب و روز
بر یکی جود فایضت غالب
وز دگر جاه قاهرت کینتوز
بذل نزدیک همت تو چو وام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.