سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت
صبا نسیم سر زلف آن نگار گرفت
بگاه بام دلم در نوای زیر آمد
چو بلبل سحری نالهای زار گرفت
چو آن نگار جفاپیشه دست من نگرفت
بسا که چهره ام از خون دل نگار گرفت
سرشک بود که او روی ما نگه می داشت
چه او فتاد که او هم ز ما کنار گرفت
مگیر زلف سیاهش ببوی دانه خال
که بهر مهر نشاید میان مار گرفت
دلم چو بی رخ زیبای او کنار نداشت
قرار در خم آن زلف بیقرار گرفت
ز روزگار نه بس بود جور و غصّه مرا
که چشم شوخ تو هم خوی روزگار گرفت
شکنج موی تو آورد ماه را در دام
کمند زلف تو خورشید را شکار گرفت
بخواب نرگس مست تو ناتوان دیدم
ز جام باده سحرش مگر خمار گرفت
درون خاطر خواجو حریم حضرت تست
بجز تو کس نتواند درو قرار گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از دوری معشوق پرداخته است. او با آغاز روز و بوی خوش بهار، احساس شوریدگی و شوق را توصیف میکند و به تأثیر نگاه معشوق بر دل خود اشاره میکند. شاعر از غم فراق و جفاهای معشوق میگوید و به زیبایی زلف و چهره او اشاره کرده و تأکید میکند که تنها معشوق میتواند او را آرام کند. در نهایت، او در دل خود حریم و مقام معشوق را برتر از همه چیز میداند.
هوش مصنوعی: در صبحگاه که دنیا عطر بهار را به خود گرفت، نسیم ملایمی سراغ موهای آن معشوق را گرفت.
هوش مصنوعی: در اوایل صبح، قلبم به صدای لطیف و غمانگیزی گوش سپرد که شبیه نالههای بلبل در سحرگاه بود.
هوش مصنوعی: وقتی آن معشوق خیانتکار دست مرا نگرفت، چهرهام از اندوه و رنجی که کشیدهام، رنگ خون به خود گرفت.
هوش مصنوعی: او چشمی به ما داشت که به خاطر اشکهایمان میدرخشید، اما اکنون از ما فاصله گرفته و نگاهش را برگردانده است.
هوش مصنوعی: زلف سیاه او را به بوی دانه خال نچسبان، زیرا برای محبت جای مار گرفتن مناسب نیست.
هوش مصنوعی: دل من بدون چهره زیبای او آرامش ندارد و در خم آن زلف آشفتهاش، آرامش پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: روزگار به من بسنده نکرده است با درد و غم، حالا حتی نگاه playful و شوخ تو هم به خصائص این روزگار اضافه شده است.
هوش مصنوعی: موهای تو به قدری زیبا و دلربا هستند که ماه را به دام میاندازند و زلفهای تو خورشید را به اسیری در میآورند.
هوش مصنوعی: در خواب نرگس سرمست تو، دیدم که رمق این دنیا را ندارد. انگار که از جام نوشیدن باده سحر، خوابش گرفته است.
هوش مصنوعی: در دل خواجو، جایگاه و حریم تو وجود دارد و هیچکس دیگر نمیتواند در این مکان آرامش پیدا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گه وداع بت من مرا کنار گرفت
بدان کنار دلم ساعتی قرار گرفت
وصال آن بت صورت همی نبست مرا
بدان زمان که مرا تنگ در کنار گرفت
چو وصل او را عقل من استوار نداشت
[...]
بیاد شاه جهان عالم افتخار گرفت
ز بی قرار حسامش جهان قرار گرفت
علاء دولت و دین ، اتسز آن جهانگیری
که عالم از سر شمشیرش اعتبار گرفت
نهیب او بیکی حمله صد مصاف شکست
[...]
زمانه دامن اقبال شهریار گرفت
سعادتش چو دل و دیده در کنار گرفت
ظفر به همت گرز گر آن جمال گرفت
جهان به دولت شاه جهان قرار گرفت
یمین دولت و دین و امین ملت و ملک
[...]
طراوتی که جهان از دم بهار گرفت
شریعت از نفس صدر کامکار گرفت
خدایگان شریعت که قاضی افلاک
ز روی فرّخ او فال اختیار گرفت
بحکم آنکه سر سال برستانۀ اوست
[...]
دلم برفت و سر دست آن نگار گرفت
قرار در سر آن زلف بی قرار گرفت
به چین زلف تو پیچید و در خطا افتاد
وطن کنون دل مسکین در آن دیار گرفت
ز حال زار من خسته اش نیاید یاد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.