بتی که طرّه او مجمع پریشانیست
لب شکر شکنش گوهر بدخشانیست
بعکس روی چو مه قبله مسیحائیست
بکفر زلف سیه فتنه ی مسلمانیست
مرا که ناوک مژگانش از جگر بگذشت
عجیب مدار که اشکم چو لعل پیکانیست
خطی که مردم چشمم نبشته است چو آب
محققست که او ابن مقله ثانیست
دل شکسته که مجذوب سالکش خوانند
ز کفر زلف بتان در حجاب ظلمانیست
نظر بعین طبیعت مکن که از خوبان
مراد اهل نظر اتّصال روحانیست
پری رخا چکنم گر نخوانمت شب و روز
چرا که چاره ی دیوانگان پری خوانیست
بیا که جان عزیزم فدای لعل لبت
که با لب تو دلم را محبّتی جا نیست
تو شاه کشور حسنی و حاجبت ابرو
ولی خموش که بس حاجبی به پیشانیست
چنین که می کند از قامت تو آزادی
کمینه بنده قدّ تو سرو بستانیست
مپوش چهره که از طلعت تو خواجو را
غرض مطالعه ی سرّ صنع یزدانیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل
که مردمی نه همین هیکل هیولا نیست
به حسن ظاهر و باطن مسلمت نکنند
که این دو هم ز صفتهای روح حیوانیست
وگر تو گویی نطقست مر مرا گویم
[...]
بزرگوارا دانی که نه ز تقصیرست
اگر دعا گو بر درگه تو پیدا نیست
ز روی ظاهر و صورت رهی گر آنجا نیست
رواست؛ زانکه بصورت رهی گرانجا نیست
تو را چو در همه عالم به حسن یکتانیست
ازان به حال منت هیچگونه پروا نیست
تو را به ماه درخشنده نسبتی نکنم
که ماه را رخ گلگون و چشم شهلا نیست
غریب نیست که روی تورشک خورشید است
[...]
شهی که پاس رعیت نگاه میدارد
حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
وگر نه راعی خلق است زهرمارش باد
که هر چه میخورد او جزیت مسلمانیست
بحسن روی تو خورشید عالم آرانیست
بلطف رسته دندان تو ثریا نیست
توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود
توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست
ز جان غلام قد همچو سرو آزادت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.