ای که بر دیدهٔ صاحبنظران می گذری
پرده بردار که تا خلق ببینند پری
میروی فارغ و خلقی نگران از پس و پیش
تا تو یک ره ز سر لطف در ایشان نگری
همه شب منتظر موکب صبحم که مرا
بوی زلف تو دهد نکهت باد سحری
بامدادان که صبا حلّه خضرا پوشد
نوعروسان چمن را بگه جلوه گری
این طراوت که تو داری چو بگلزار آئی
گل رویت ببرد رونق گلبرگ طری
در کمالیت حسنت نرسد درک عقول
هر چه در خاطرم آید تو از آن خوبتری
وه که گر پرده براندازی و زین پرده زنی
پردهٔ راز معمّای جهان را بدری
ور بدین شکل و شمایل بدر آئی روزی
نه دل من که دل خلق جهانی ببری
خون خواجوست بتا ریخته بر خاک درت
تا بدانی که دگر باره به عزّت گذری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذبه فردی است که در نظر صاحبنظران، مانند پری میدرخشد. شاعر از او میخواهد که پرده را کنار بزند تا دیگران نیز زیباییاش را ببینند. او به این شخص علاقهمند است و شبها منتظر بیداری صبح و دیدار اوست. شاعر به توصیف طراوت و زیبایی چمن و گلها میپردازد و بر این باور است که زیبایی این فرد فراتر از درک عقلهاست. در نهایت، شاعر آرزو دارد که اگر روزی این شخص خود را نشان دهد، نه تنها دل او بلکه دل همه را به تسخیر درآورد. او به عشق و پرشوری که نسبت به این شخص دارد اشاره میکند و نشان میدهد که این احساسات تا چه اندازه عمیق و واقعی است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در نظر اهل علم و دانش میگذری، خودت را نشان بده تا همه مردم زیباییها و لطافتهای تو را ببینند.
هوش مصنوعی: تو با خیالی آسوده میروی و مردم از عقب و جلو نگران هستند. کاش تو یک بار به خاطر محبت، نگاهی به آنها بیندازی.
هوش مصنوعی: هر شب منتظر صبح هستم تا بوی دلانگیز موهایت را از نسیم سحرگاهی حس کنم.
هوش مصنوعی: صبح زود که نسیم ملایم لباس سبز به تن میکند، جوانان باغ چمن را زیبا و خیرهکننده میسازند.
هوش مصنوعی: این زیبایی و شادابی که تو داری، مانند گلزار است که وقتی به آن مینگری، زیبایی و جذابیت چهرهات باعث میشود جذابیت گلبرگهای تازه و لطیف کاهش یابد.
هوش مصنوعی: زیباییات به قدری کامل است که هیچ عقل و درکی نمیتواند به آن دست یابد. هر چه در ذهنم روید، تو از آن هم زیباتری.
هوش مصنوعی: ای کاش اگر پرده را کنار بزنی و از این پرده نیز بگذری، میتوانی پردههای رازهای پیچیده جهان را بشکافی و آنها را درک کنی.
هوش مصنوعی: اگر روزی با این چهره و زیبایی به دنیای ما بیایی، نه تنها دل من، بلکه دل تمام مردم جهان را تسخیر خواهی کرد.
هوش مصنوعی: چشم انتظارم که تو بفهمی، خون دل من به خاطر عشق تو بر زمین ریخته است، تا بدانی که اگر دوباره برای ملاقات تو بیایم، با چه احترامی این کار را انجام میدهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
نه دل من که دل خلق جهانی دارد
همین شعر » بیت ۸
ور بدین شکل و شمایل بدر آئی روزی
نه دل من که دل خلق جهانی ببری
به چه ماننده کنم در همه آفاق تو را
کان چه در وهم من آید تو از آن خوبتری
همین شعر » بیت ۶
در کمالیت حسنت نرسد درک عقول
هر چه در خاطرم آید تو از آن خوبتری
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.