ای از گل رخسار تو خون در دل لاله
بر لاله ز مشک سیه افکنده کلاله
باز آی که چشم و رخت ای ماه غزل گوی
این عین غزال آمد و آن رشک غزاله
از خاک درت بر نتوان گشت که کردند
ما را بحوالی سرای تو حواله
آورده بخونم رخ زیبای تو خطّی
چون بنده مقرّست چه حاجت بقباله
آن جان که ز لعلت بگه بوسه گرفتم
دینیست ترا بر من دلسوخته حاله
برخیز و برافروز رخ از جام دلفروز
کز عشق لبت جان بلب آورد پیاله
از آتش مِی بین رخ گلرنگ نگارین
همچون ورق لاله پر از قطره ی ژاله
چشمم بمه چارده هرگز نشود باز
الّا به بُتی ماه رخ چارده ساله
تا گشت گرفتار سر زلف تو خواجو
چون موی شد از مویه و چون نال زناله
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هست انجمن ما چمنی پر گل و لاله
گل عارض ساقیست دراو لاله پیاله
افسرده چو ژاله ست نگهدار خدایا
از ساحت این تازه چمن آفت ژاله
باشد سخن عشق یکی لیک گرفته
[...]
خوش آنکه نشینیم میان گل و لاله
ماه و تو به کف شیشه و در دست پیاله
در طرف چمن ساقی دوران می عشرت
در ساغر گل کرده و پیمانهٔ لاله
بر سرو و سمن لؤلؤ تر ریخته باران
[...]
تا لاله و گل هست میان گل و لاله
با لاله رخی کن می گلگون به پیاله
یارب چه گلی ای گل رعنا که در این باغ
نه بوی تو دارد گل و نه رنگ تو لاله
یک روز به من نگذرد از عمر که بی تو
[...]
کرد آنچه در اطراف جهان بود حواله
دیگر نه به من عمه بجا ماند و نه خاله
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.