گنجور

 
خواجوی کرمانی

ما نوای خویش را در بینوائی یافتیم

فخر بر شاهان عالم در گدائی یافتیم

ز آشنا بیگانه گشتیم از جهان و جان غریب

در جوار قرب جانان آشنائی یافتیم

سالها بانگ گدائی بر در دلها زدیم

لاجرم بر پادشاهان پادشائی یافتیم

ای بسا شب کاندرین امّید روز آورده ایم

تا کنون از صبح وصلش روشنائی یافتیم

ترک دنیی گیر و عقبی زانگ در عین الیقین

زهد و تقوی را خلاف پارسائی یافتیم

چون ازین ظلمت سرای خاکدان بیرون شدیم

هر دو عالم روشن از نور خدائی یافتیم

سالکان راه حق را در بیابان فنا

از چهار و پنج و هفت و شش جدائی یافتیم

از جناب بارگاه مالک ملک وجود

هر زمان توقیع قدر کبریائی یافتیم

کفر و دین یکسان شمر خواجو که در لوح بیان

کافری را برتر از زهد ریائی یافتیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

چشم روشن بادمان کز خود رهایی یافتیم

در مغاک خاک تیره روشنایی یافتیم

گر چه ما دور از طمع بودیم یک چندی کنون

از قناعت پایگاه پادشایی یافتیم

ما ازین باطل خوران آشنا بیگانه‌وار

[...]

عبید زاکانی

ما سریر سلطنت در بینوائی یافتیم

لذت رندی ز ترک پارسائی یافتیم

سالها در یوزه کردیم از در صاحبدلان

مایهٔ این پادشاهی زان گدائی یافتیم

همت ما از سر صورت پرستی در گذشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه