حبّذا پای گل و صبحدم و فصل بهار
باده در دست و هوا در سر و لب بر لب یار
بی رخ یار هوای گل و گلزارم نیست
زانک با دست نسیم چمن و بوی بهار
همه بتخانه ی چین و نگارست ولیک
اهل معنی نپرستند مگر نقش نگار
در دل تنگ من آمد غم و جز یار نیافت
اوست کاندر حرم عشق تو می یابد یار
سکّه روی مرا نقش نبینی زانروی
که درستست که چشمت نبود بر دینار
خرّم آنروز که من بوسه شمارم ز لبت
گرچه بیرون ز قیامت نبود روز شمار
گفتی از لعل لبت کام بر آرم روزی
چون مراد من دلسوخته اینست برآر
از میانت چو کمر میل کنارست مرا
گرچه بی زر ز میانت نتوان جست کنار
گر بتیغش بزنی روی نپیچد خواجو
که دلش را سر یارست و تنش را سردار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیباییهای بهار، عشق و دلتنگی شاعر اشاره دارد. شاعر در وصف گل و صبحدم میگوید که باده در دست و عشق در دل دارد. او بدون یار خود هیچ زیبایی را نمیبیند و معتقد است که کسی که اهل معنی و عشق واقعی است، فقط زیباییهای درونی را میسزد. در دل او غم وجود دارد و تنها یار توانسته دل او را شاد کند. شاعر به زیبایی لبهای یار اشاره میکند و آرزو دارد که روزها را با بوسههای او سپری کند، حتی اگر تأثیر آن روزگار را فراموش کند. در نهایت، او به وفاداری و عشق حقیقی اشاره میکند که از یار انتظار دارد.
هوش مصنوعی: چه خوب است که در صبح زود، هنگامی که گلها درخشاناند و فصل بهار در حال حاضر است، با بادهای در دست و هوایی مطبوع، لب بر لبِ یار بگذاریم.
هوش مصنوعی: بدون حضور یار، علاقهای به گل و باغ ندارم، زیرا نسیم چمن و بوی بهار نمیتواند جای عشق او را پر کند.
هوش مصنوعی: در این دنیا همه جا پر از زیبایی و تجملات است، اما کسانی که به معنای واقعی اهمیت میدهند، به جز تصویر واقعی عشق و هنر، به چیز دیگری توجه نمیکنند.
هوش مصنوعی: در دل ناراحت من غم وارد شده و جز محبوبم کسی را نیافتم. او در حریم عشق تو یار خود را مییابد.
هوش مصنوعی: سکهای که روی من است را نمیتوانی ببینی، زیرا حقیقت این است که چشمت به دینار نیفتاده است.
هوش مصنوعی: روز خوشی خواهد بود که من لبان تو را بوسه بزنم، هرچند آن روز به قیامت نمیرسد و شمارش ندارد.
هوش مصنوعی: تو گفتی که روزی از لب های شیرینت کام میگیرم، اما آرزوی من، این دل سوختهام را به آرامش برسانی.
هوش مصنوعی: وقتی که کمر تو کشیده و زیباست، احساس میکنم که تو از من دوری. حتی اگر به گنجی دسترسی نداشته باشم، نمیتوانم از زیبایی تو چشمپوشی کنم.
هوش مصنوعی: اگر با شمشیر او را بزنند، خواجو روی خود را نمیگرداند، زیرا دل او متعلق به یار است و جسمش متعلق به سردار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شود بحر کف همت تو موج زنان
ور شود ابر سر رایت تو توفان بار
بر موالیت بپاشد همه در و گوهر
بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار
ای ز کار آمده و روی نهاده به شکار
تیغ و تیر تو همی سیر نگردند ز کار
گاه تیغ تو بر آرد ز سر دشمن گرد
گاه تیر تو بر آرد ز بر شیر دمار
هیبت تیغ تو و تیر تو دارد شب و روز
[...]
دی در آمد ز در آن لعبت زیبا رخسار
نه چنان مست بغایت ، نه بغایت هشیار
طربی در دل آن ماه نو آیین زنبیذ
اثری در سر آن لعبت زیبا رخسار
از زخم زلفش برگ سمنش غالیه پوش
[...]
بوستانبانا امروز به بستان بدهای؟
زیر آن گلبن چون سبز عماری شدهای؟
آستین برزدهای دست به گل برزدهای؟
غنچهای چند ازو تازه و تر بر چدهای؟
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
[...]
هرکه در پیش تو بر خاک بمالد رخسار
ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار
دگران گر به قدم بر سر کوی تو روند
من به سر بر سر کوی تو روم مجنونوار
سلطنت غیر تو کس را نسزد ز انکه به لطف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.