پری رخان که برخ رشک لعبت چینند
چه آگه از من شوریده حال مسکینند
اگرچه زان لب شیرین جواب تلخ دهند
ولی بگاه شکر خنده جان شیرینند
بخویشتن نتوان دید حسن و منظر دوست
علی الخصوص کسانی که خویشتن بینند
کنون ز شکّر شیرین چه برخورد فرهاد
که خسروان جهان طالبان شیرینند
مگر تو فتنه نخیزی و گرنه ز اهل نشست
چه فتنه ها که بخیزد چو بیتو بنشینند
پرندگان هوای تو شاهبازانند
اگرچه همچو کبوتر اسیر شاهینند
ز چین زلف تو آگاه نیستند آنها
کاسیر طره ی خوبان خلخ و چینند
مقامران محبت که پاک بازانند
کجا ز عرصه ی مهر تو مهره برچینند
نظر بظاهر شوریدگان مکن خواجو
که گنج معرفتند ارچه بیدل و دینند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.