کس حال من سوخته جز شمع نداند
کو بر سر من شب همه شب اشک فشاند
دلبستگئی هست مرا باوی از آنروی
کز سوخته حالی بمن سوخته ماند
گر خسته شوم بر سر من زنده بدارد
ور تشنه شوم در نظرم سیل براند
زنجیر دل تافته را در غم و دردم
گر رشته جانست بهم در گسلاند
بیرون ز من دلشده و شمع جگر سوز
سر باختن و پای فشردن که تواند
گر شمع چراغ دل من بر نفروزد
شبهای غم هجر بپایان که رساند
آنکس که چو شمعم بکشد در شب حیرت
از سوختن و ساختنم باز رهاند
حال جگر ریش من و سوز دل شمع
هر کس که نویسد ز قلم خون بچکاند
از شمع بپرسید حدیث دل خواجو
کاندوه دل سوختگان سوخته داند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق سوختگی و درد عاشق است. شاعر با تشبیه خود به شمع، حالتی از خفّت و رنج را توصیف میکند که مانند شمعی میسوزد و هر شب اشک میریزد. او از دلبستگیاش به معشوق سخن میگوید و از غم و درد ناشی از جدایی و فراق رنج میکشد. در ادامه، شاعر به احساس تنهایی و دلتنگی اشاره میکند و میگوید که حتی اگر شمع (چراغ دلش) هم خاموش شود، شبهای غم ادامه خواهند داشت. او در انتها به این نکته میرسد که تنها کسی که از سوختن او خبر دارد، شمع است که خود نیز رنج میکشد. در کل، این شعر از عمق احساسات عاشقانه و درد فراق میگوید.
هوش مصنوعی: هیچ کس جز شمع، حال دل سوختهام را نمیداند؛ چرا که همانطور که شمع در طول شب اشک میریزد، من نیز در این شبها غم و اندوه دارم.
هوش مصنوعی: دلبستگیای دارم به او که از آن رو، حال من مانند حال سوختگان است و این حالت سوخته در من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر خسته شوم، کسی برایم زندگی را دوباره زنده میکند و اگر تشنه شوم، در چشمم سیل جاری میشود.
هوش مصنوعی: دل من که تحت فشار و اندوه است، مانند زنجیری به هم بافته شده، اگر این زنجیر به جانم وابسته باشد، نمیتواند به آسانی پاره شود.
هوش مصنوعی: دل من از من جدا شده و شعلهای سوزان در وجودم روشن است؛ حالا کسی بهسختی میتواند در این وضعیت رنج و درد من را تحمل کند.
هوش مصنوعی: اگر شمع روشنایی دل من خاموش شود، شبهای غم و جدایی هرگز به پایان نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: شخصی که مانند من در شبهای تار و سرد احساس حیرت میکند، امیدوار است که کسی او را از حالت سوختن و تحمل سختیها نجات دهد.
هوش مصنوعی: حالم به قدری خراب است که از دل شمع هم روشنتر است. هر کسی بخواهد چیزی بنویسد، باید از دلش خون بریزد.
هوش مصنوعی: از شمع بپرسیدند درباره دلتنگیهای خواجو، زیرا او داستان غمها و سوز دل افرادی که سوختهاند را میداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس
کاندوه دل سوختگان سوخته داند
همین شعر » بیت ۹
از شمع بپرسید حدیث دل خواجو
کاندوه دل سوختگان سوخته داند
صوفی به سماع دست از آن افشاند
تا آتش دل به حیلتی بنشاند
عاقل داند که دایه گهوارهٔ طفل
از بهر سکون طفل میجنباند
گر یار مرا نخواند و با خود ننشاند
وز درویشی مرا چنین خوار بماند
معذورست او که خالق هر دو جهان
درویشان را بخانهٔ خویش نخواند
صالح تن من ز عشق دامن بفشاند
تا مرگ قضای خویشتن بر تو براند
دل تخته درد و ناامیدی برخواند
شادی و غمم تو بودی و هر دو نماند
گر ابر به جود خویشتن را چو تو خواند
فراش تو بود او همیگرد نشاند
هر چند بسی گهر پراکند و فشاند
آخر گهرش نماند و بیکار بماند
آن روز که جان نامهٔ عشق تو بخواند
دل دست زجان بشست و دامن بفشاند
وان صبر که خادمت بدان آسودی
آن نیز بقای عمر تو باد نماند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.