گنجور

 
خواجوی کرمانی

کی طرف گلستان چو سر کوی تو باشد

یا سرو روان چون قد دلجوی تو باشد

مانند کمان شد قد چون تیر خدنگم

لیکن نه کمانی که ببازوی تو باشد

در تاب مرو گر دل گمشگته ی ما را

گویند که در حلقه ی گیسوی تو باشد

بیرون تو از هر دو جهان روی بتابم

کز هر دو جهان قبله ی من روی تو باشد

در دیده کشم خاک کف پای کسی را

کو خاک کف پای سر کوی تو باشد

گر روی سوی کعبه کنم یا بخرابات

از هر دو طرف میل دلم سوی تو باشد

صیاد من آنست که نخجیر تو گردد

سلطان من آنست که هندوی تو باشد

هر کس که با بروی دو تای تو دهد دل

پیوسته دلش چون خم ابروی تو باشد

وانکس که چو خواجو بخرد موی شکافد

سودا زده ی سلسله ی موی تو باشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اهلی شیرازی

سوی که روم من؟ که دلم سوی تو باشد

روی که ببینم؟ که به از روی تو باشد

سرو چمن کیست که ماند بقد تو؟

شمشاد که؟ چون قامت دلجوی تو باشد

محراب پرستشگه ترسا و مسلمان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه