گردون کنایتی ز سر بام ما بود
کوثر حکایتی ز لب جام ما بود
سر سبزی شکوفه ی بستانسرای فضل
از رشحه ی مقاطر اقلام ما بود
خوش بوئی نسیم روان بخش باغ عقل
از نفحه ی معاصر ارقام ما بود
خورشید اگرچه شرفه ی ایوان کبریاست
خشتی زرهگذار در بام ما بود
مارا جوی بدست نبینی ولی دو کون
یک حبّه از فواضل انعام ما بود
چون خیمه بر مخیم کرّ و بیان زنیم
چرخ برین معسکر احشام ما بود
بدر منیر و گیسوی عنبر فشان شب
منجوق چتر و پرچم اعلام ما بود
نوری که وقت صبح ز مشرق شود پدید
از عکس جام باده ی گلفام ما بود
ز ایام اگرچه تیره بود روز عمر ما
فرخنده روز آنک در ایام ما بود
قصر وجود تا با بد کی شود خراب
گر زانک بر کتابه ی او نام ما بود
خواجو مگو حکایت سرچشمه ی حیات
کان قطره ئی ز جام غم انجام ما بود