ما زرخ کار خویش پرده برانداختیم
با رخ دلدار خویش نرد نظر باختیم
مشعله ی بیخودی از جگر افروختیم
واتش دیوانگی در خرد انداختیم
بر در ایوان دل کوس فنا کوفتیم
بر سر میدان جان رخش بقا تاختیم
گر سپر انداختیم چون قمر از تاب مهر
تیغ زبان بین چو صبح کز سر صدق آختیم
شمع دل افروختیم عود روان سوختیم
گنج غم اندوختیم با غم دل ساختیم
سر چو ملک بر زدیم از حرم سرمدی
تا علم مرشدی بر فلک افروختیم
چون دم دیوانگی از دل خواجو زدیم
مست می عشق را مرتبه بشناختیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.