مهی چون او بماهی برنیاید
شهی ز انسان بگاهی برنیاید
چو زلف هندوی زنگی نژادش
ز هندوستان سیاهی برنیاید
باورنگ لطافت تا بمحشر
چو آن گلچهر شاهی برنیاید
دل افروزی چو آن خورشید خوبان
ز طرف بارگاهی بر نیاید
مهش خوانم ولیکن روشنست این
که ماهی با کلاهی بر نیاید
ور او را سرو گویم راست نبود
که سروی در قباهی بر نیاید
زمانی نگذرد کز خاک کویش
نفیر دادخواهی بر نیاید
گنهکارم چرا کان آتشم نیست
کزو دود گناهی بر نیاید
برو خواجو که آواز درائی
درین کشور ز راهی بر نیاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مه او چون به ماهی برنیاید
شهی زینسان به گاهی برنیاید
چو زلف کافر هندونژادت
ز هندستان سپاهی برنیاید
به اورنگ ملاحت تا به محشر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.