گنجور

 
خاقانی

نور رخ تو طلسم خورشید شکست

خورشید ز شرم سایه از خلق گسست

رخ زرد و خجل گشت و به مغرب پیوست

پیرایه سیه کرد و به ماتم بنشست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode