گنجور

 
خاقانی

گلی از باغ وفا آمده‌ای

خود خس و خار نما آمده‌ای

هر کجا پای نهی گل روید

تا ندانی ز کجا آمده‌ای

ذرهٔ ذات تو خورشید لقاست

بحری و قطره قضا آمده‌ای

سایهٔ خار تو سروستان است

خرمن نشو و نما آمده‌ای

نور آئینه به خود پنهان است

قبلهٔ قبله نما آمده‌ای

کی دلت تاب نگاهی دارد

آفت آینه‌ها آمده‌ای

خار و گل نام خدا می‌گویند

ای سهی قد ز کجا آمده‌ای

مستی و شوخی و عالم سوزی

چه بگویم که چها آمده‌ای

بین که در باغ جهان خاقانی

از پی کسب هوا آمده‌ای