گنجور

 
خاقانی

چه کرده‌ام بجای تو که نیستم سزای تو

نه از هوای دلبران بری شدم برای تو

مده به خود رضای آن که بد کنی به جای آن

که با تو داشت رای آن که نگذرد ز رای تو

دل من از جفای خود مَمال زیر پای خود

که بد کنی به جای خود که اندر اوست جای تو

مکن خراب سینه‌ام، که من نه مرد کینه‌ام

ز مهر تو بری نه‌ام، به جان کشم جفای تو

مرا دلی‌ست پر ز خون، به بندِ زلف تو درون

پناه می‌برم کنون به لعل جان‌فزای تو

مرا ز دل خبر رسد، ز راحتم اثر رسد

سحرگهی که دررسد نسیم دل‌گشای تو

رخ و سرشک من نگر که کرده‌ای چو سیم و زر

تبارک الله ای پسر قوی‌ست کیمیای تو

نه افضلم تو خوانده‌ای، به بزم خود نشانده‌ای

کنون ز پیش رانده‌ای، تو دانی و خدای تو

 
 
 
جدول قرآن کریم