گنجور

 
خاقانی

از گلستان وصل نسیمی شنیده‌ام

دامن گرفته بر اثر آن دویده‌ام

بی‌بدرقه به کوی وصالش گذشته‌ام

بی‌واسطه به حضرت خاصش رسیده‌ام

اینجا گذاشته پر و بالی که داشته

آنجا که اوست هم به پر او پریده‌ام

این مرغ آشیان ازل را به تیغ عشق

پیش سرای پردهٔ او سر بریده‌ام

وین مرکب سرای بقا را به رغم خصم

جل درکشیده پیش در او کشیده‌ام

گاهی لبش گزیده و گاهی به یاد او

آن می که وعده کرد ز دستش مزیده‌ام

خود نام من ز خاطر من رفته بود پاک

خاقانی آن زمان ز زبانش شنیده‌ام

در جمله دیدم آنچه ز عشاق کس ندید

اما دریغ چیست که در خواب دیده‌ام

گوئی که بر جنیبت وهم از ره خیال

در باغ فضل صدر افاضل چریده‌ام

والا جمال دین محمد، محمد آنک

از کل کون خدمت او برگزیده‌ام

جبریل‌وار باد معانی به فر او

در آستین مریم خاطر دمیده‌ام

شک نیست کز سلالهٔ نثر بلند اوست

این روی تازگان که به نظم آفریده‌ام

ای آنکه تا عنان به هوای تو داده‌ام

از ناوک سخن صف خصمان دریده‌ام

هود هدی توئی و من از تو چو صرصری

بر عادیان جهل به عادت بزیده‌ام

آزرده‌ام ز زخم سگ غرچه لاجرم

خط فراق بر خط شروان کشیده‌ام

لیکن بدان دیار نیابم ز ترس آنک

پرآبهاست در ره و من سگ گزیده‌ام

 
 
 
انوری

شاها بدیده‌ای که دلم را خدای داد

در دیدهٔ تو معنی نیکو بدیده‌ام

چون کردگار ذات شریفت بیافرید

گفت ای کسی که بر دو جهانت گزیده‌ام

راضی بدان نیم که به غیری نگه کنی

[...]

عطار

از بس که روز و شب غم بر غم کشیده‌ام

شادی فکنده‌ام غم بر غم گزیده‌ام

شادی به روی غم که غمم غمگسار گشت

کم غم چو روی شادی عالم بدیده‌ام

گر نیز شادی است درین آشیان غم

[...]

سلمان ساوجی

من هر چه دیده‌ام ز دل و دیده دیده‌ام

گاهی ز دل بود گله، گاهی ز دیده‌ام

من هر چه دیده‌ام ز دل و دیده‌ام کنون

از دل ندیده‌ام همه از دیده دیده‌ام

آه دهن دریده مرا فاش کرد راز

[...]

کمال خجندی

من ترک زهد کرده و رندی گزیده‌ام

خاشاک راه داده و گوهر خریده‌ام

تا کرده‌ام ز منزل هستی سفر گزین

نارفته نیم‌گام به مقصد رسیده‌ام

نقش جمال دوست که خورشید عکس اوست

[...]

جهان ملک خاتون

خوابی خوش است اینکه شب دوش دیده ام

دل را به یاد دوست به جان پروریده ام

دارم امید آنکه ازین خواب برخورم

زیرا که لطف دوست درین خواب دیده ام

دیدم صباح روی تو ای جان به آشکار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه